ویلیام ترنر؛ آشوب / خوانش تصویر؛ شماره‌ی بیست و چهارم

 

 

در اواخر قرن هجدهم وقتی نهضت رمانتیسم سرتاسر خاک اروپا را با شعر و رمان گره میزد. بازنمایی طبیعت سر از خاکستر ابتذال بلند کرد و بر قامت خویش استوار ایستاد. تصویر چشم انداز به دست نقاشان بزرگ ، طبیعت را عظمت و شکوهی دوباره می‌بخشید و رابطه سوژه با جهان به میانجی این بازنمایی بازتعریف می‌شد. سوژه ای که در پیشگاه طبیعت دانایی را با احساس گره می‌زد. حیرت می‌کرد و در اندیشه ای ژرف هستی را ستایش می‌کرد. طبیعت از یکسو عظمتی با شکوه داشت که آدمی در برابرش با هیچ یگانه می‌شد و از سویی آدمی ، سوژه‌ای اندیشنده بود که طبیعت را به زانو می انداخت. این دیالکتیک قدرت و ضعف سوژه را به حیرت وامی‌داشت. سوژه ای که گویی پرسشی بی پاسخ را به دوش می‌کشد. ذهنی که می‌خواهد جهان را با اندیشه معنا  کند و جهانی که تن به اسارت اُبژکتیو نمی‌دهد.


ویلیام ترنر، نقاش انگلیسی در چنین روزگاری بر بوم رنگ میریخت و طبیعت را قاب می‌گرفت. او نقاش چیره دست چشم انداز بود و منظره را با رویای ناب خویش هم آغوش می‌کرد و در زیر نوری تابناک آنرا مشحون از درخشندگی و سرزندگی می‌نمود. چشم اندازی که نگاه آدمی را به حیرت می اندازد و کلاه را به نشانه بزرگی او از سر برمی‌دارد. ترنر با مهارتی کم نظیر چشم انداز را به قابی بدل می‌کرد که در کشاکش سوژه - طبیعت در تضاد قدرت و ضعف در حرکت بود و این والایی طبیعت را به رخ میکشید و از سروری سوژه بر آن پرده برمی‌داشت.



ویلیام ترنر در نقاشی «کشتی بخار در کولاک» بر خود می شورد. او سر به طغیان می‌گذارد و با چنان جسارتی قابش را از جزئیات خالی می‌کند که گویی یکسر سوژه ی اندیشنده اش در میان امواج خروشان دریا آخرین نشانه هایش را از دست می‌دهد و طبیعت هر آنچه نشان سروری آدمی است را در گردابی مهلک غرق خواهد کرد.

 

ترنر کشتی را به چند خط و یک پرچم تقلیل می‌دهد. کشتی که نماد رام شدن بی کران دریا بدست آدمی‌ست با خطوطی محو و تیره در میان توفانی سهمگین ناپدید می‌شود. نقاش قلم بدست گرفته تا این لحظه ویرانی را بازنمایی کند. لحظه ای که طبیعت طغیان کرده و دریا و آسمان در هم دستی خیره کننده ای، سوژه‌ی اندیشنده را دوپاره می‌کنند. او را محو می‌کنند و نشان می‌دهند که ارباب کیست. آنکه جهان سوبژکتیو و ابژکتیو را در اختیار دارد کیست. این قابی‌ست از شکست انسان. شکست ذهنی که می‌خواست طبیعت را به زانو درآورد. شکست سوژه ای که جهان وقتی آغاز می‌شد که او چشمانش را بگشاید. شکست سوژه ای که جهان در مرزهای تجربه او حد می‌گرفت و معنا میشد.

 


ویلیام ترنر سال‌ها چشم اندازهایی با جزئیاتی بی بدیل می‌کشید و این قاب او همچون شکافی ست که مرز رویا و واقعیت را در کارهای او نشانه گذاری می‌کند. توفانی که راست قامتی ما را به سخره می‌گیرد و شکست ازلی و ابدی ما را در چرخشی دیوانه وار متکثر می‌کند.

 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: تحریریه آکادمی هنر