اختصاصی

  • برندگان ونیز ۲۰۲۲ مشخص شدند، سهم پررنگ سینمای ایران در بخش های مختلف

    هفتاد و نهمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم ونیز شنبه شب با اعلام برندگان و مراسم اختتامیه به کار خود پایان داد. این جشنواره در ونیز ایتالیا از ۳۱ اوت تا ۱۰ سپتامبر ۲۰۲۲ برگزار شد. مستند همه زیبایی و خونریزی (All the beauty and the bloodshed) به کارگردانی لورا پویترس برنده شیر طلایی برای بهترین فیلم در هفتاد و نهمین دو...

گفت‎وگوی اختصاصی آکادمی هنر با همایون اسعدیان بهترین کارگردان سال 1389

از ابتدای انتخاب بهترین‎های سینمای اکران سال 89 درنظر داشتیم با کارگردان بهترین فیلم، بهترین کارگردان و بهترین فیلمنامه‎نویس گفت‎وگویی برای ویژه‎نامه نوروز داشته باشیم. بر حسب آرا بهترین فیلم طلا و مس و بهترین کارگردان هم، کارگردان همین فیلم شد تا همایون اسعدیان چهره سال 89 باشد که با آن گفت‎وگو خواهیم کرد. در مورد بهترین فیلمنامه هم چندی پیش با اسماعیل میهن‎دوست گفت‎وگویی در آکادمی هنر، انجام شده بود و در نتیجه گفت‎وگوی ویژه ما به همایون اسعدیان بهترین کارگردان سال 89 اختصاص یافت.

 

 

 

همایون اسعدیان

 

 

مجید رحیمی جعفری: با نگاهی به کارنامه کاریتان متوجه میشویم که اغلب گونههای سینمایی را تجربه کردهاید. به کدام یک تعلق خاطر بیشتری دارید؟

 

همایون اسعدیان: کلی اگر -بین جدی و کمدی- بخواهم بگویم کار جدی را بیشتر دوست دارم. از ابتدا که وارد سینما شدم -14 سالگی- به این صورت نبود که بخواهم بگویم ژانر خاصی را دوست دارم. یک دغدغه‎ای هست که اون دغدغه‎ها در هر ژانر خاصی قرار بگیرد برایم قابل قبول است. این جوری نیست که بگویم مثلا اگر یک بار فیلم مفرح – به فرض مرد آفتابی- ساختم دیگر نمی‎خواهم بسازم. اگه قصه‎ای باشد که در ژانر خاص باشد و فکر کنم دغدغه‎های آن قصه، دغدغه‎های من هم هست قطعا آن را می‎­سازم. به همان میزان از دیدن فیلم تسخیرناپذیران لذت می‎برم که از تماشای لئون؛ یا از دیدن فیلم‎های آلن و تارانتینو. تفکیک خاصی برایم وجود ندارد. این طور به شما بگویم که هیچ تعلق خاطری به ژانر خاصی ندارم و تعلق خاطرم به سینما است.

 

رحیمی جعفری: آیا مشکلات سینما شما را به ساخت برخی آثار سوق دادند یا در هر برههای فیلمی را ساختید که دغدغه شما بود؟

 

اسعدیان: من با عکاسی فیلم شروع کردم، بعد دستیاری و برنامه‎ریزی. آدمی نبودم که به نهاد، ارگان یا جای خاصی وابسته باشم و از من حمایت کنند که فیلم بسازم. روی پای خودم پیش آمدم. برای فیلمسازی که در ایران بخواهد روی پای خودش پیش بیاید، همه چیز به میل او پیش نمی‎رود. وقتی فیلم نیش –یک اکشن که خودتان می‎دانید-به من پیشنهاد شد با چند نفر از دوستان مشورت کردم و نظر آن‎ها این بود که آن را بسازم و وارد جریان فیلمسازی شوم و بعد به علائق خودم دست پیدا کنم. فیلم نیش قطعا فیلم مورد علاقه من نبود، البته سعی کردم سلیقه خود را در آن دخیل کنم. سه سال پس از نیش هر فیلمی به من پیشنهاد می‎شد از جنس نیش بود. می‎دانستم که اگر دومیش را بسازم در واقع دیگر تمام هست و در آن ژانر تثبیت می‎شوم. اتفاقی که برای بسیاری از دوستان خوش­ذوق ما در حال رخ دادن است. جوانانی مستعد که دو سه فیلم یک مدل می‎سازند و دیگر در آن سینما باقی می‎مانند.

 

سه سال هیچ فیلمی نساختم. مشاوره کارگردانی خانم مرضیه برومند را در یک کار کودک انجام دادم، سپس فیلمنامه کلاه قرمزی و پسرخاله را در خدمت آقایان طهماسب و جبلی بودم تا دیگر من را با یک نوع خاص قیاس نکنند. می‎خواهم این طوری بگویم که کارگردانانی مثل من که وابستگی‎های خاص ندارند، این طور نیست که بگویند می‎خواهیم فیلمی بسازیم و بودجه‎ای از نهاد خاصی در اختیارشان قرار گیرد. بایستی به عنوان یک کارگردان حرفه‎ای برخی از کارهایی که دوست نداریم را بسازیم تا به فیلم مورد علاقه خود برسیم. مثلا فیلم ده رقمی فقط ساخته می‎شود که با پول آن بتوانیم فیلم دلخواهمان طلا و مس را بسازیم. فیلم آخر بازی را که ساختم از نظر سرمایه با آقای ایرج تقی‎پور پنجاه-پنجاه شریک بودیم. آن فیلم با وجود ارزش‎هایش و 11 کاندیداتوری جشنواره فجر هیچی نفروخت. ساختن طلا و مس هم ریسک بود و هیچ اطمینانی نبود که از نظر اقتصادی پاسخ‎گو باشد. ریسک بزرگی برای من و آقای محمدی بود. ولی خوب به خاطر پشتوانه‎ای که از ساختن فیلم قبلی داشتیم این ریسک را پذیرفتیم. کسانی مثل من این امر برایشان کمی اجتنا‎­ناپذیر است. دوست دارم حالا که کمی سنم بالا رفته و تثبیت‎شده‎تر شدم، بتوانم شرایط را طوری فراهم کنم که گزیده‎تر کار کنم.

 

 

اسعدیان: نه .. نه. فیلمنامه‎ای وجود نداشت. در حال ساخت سه تله فیلم برای مرکز فرش ایران بودیم که یکی از آن­ها ده رقمی بود که سینمایی شد، دیگری آخرین گره خورشید که تله فیلم خوبی بود و شخصا دوستش داشتم و سومی رنج و ترنج. برای سومی یک روز آقای محمدی دو صفحه آورد که فکر کنم هفت هشت سالی بود که آن را داشت و به من داد تا آن را بخوانم و بعد احساس کردم که این طرح برای تله‎فیلم، حیف است و آن طرح دو صفحه‎ای نطفه طلا و مس شد. خیلی فرق می‎کرد با این‎چیزی که الآن دیدید. روحانی بود که برای بیماری زنش که مشکل کلیوی داشت فرشی می‎بافت تا پولش جور شود. پس از 9 ماه شایدم بیشتر طول کشید تا شد فیلمنامه طلا و مس.

 

 

 

رحیمی جعفری: نقش شما در نوشتن فیلمنامه چقدر بوده است؟ برخی سایت­های اینترنتی اسم شما را هم بر خلاف تیتراژ به عنوان فیلمنامه‎نویس درج کردهاند.

 

اسعدیان: طبیعتا در تیتراژ نام حامد محمدی به عنوان فیلمنامه‎نویس امده است. در حین نوشتن مدام با هم گفت‎وگو داشتیم.

 

 

 

رحیمی جعفری: تغییر خاصی پس کرد؟

 

اسعدیان: خیلی. طی پروسه 9 ماهه، بارها و بارها نوشته و تغییر کرد. حتی در بین فیلمبرداری هم تغییراتی کرد.

 

 

 

 

همایون اسغدیان

 

 

 

رحیمی جعفری: نقش آقای محمدی را چقدر ارزیابی میکنید. با اینکه شما بارها پاسخ این مورد را داده‎اید این سؤال را از این حیث میپرسم که با این وجود باز هم همه دوست دارند نقش شما را کمرنگ کنند –با اینکه آقای محمدی در هنگام تولید سر پروژه «عصر روز دهم» حاضر بودند- و حتی در برنامه تلویزیونی که شما حضور داشتید نقش تهیه­کننده را برجستهتر خواندند.

 

اسعدیان: در تمام این مدت که این‎قدر به قول شما اغراق شد من سعی کردم هیچ‎وقت وارد این مبحث نشوم. به این دلیل که در ایران این از آن مواردی است که میانه آدم‎ها را خوب بهم می‎زند. که من یک دفعه دچار این بغض شوم که بگم یعنی چی که نقش منوچهر محمدی بیشتر بوده، پس من آن وقت چی کاره بودم! اینکه با منوچهر محمدی الآن به خوبی داریم همکاری می­کنیم تبدیل می‎شد به یک عداوت، کینه و حسادت. همیشه سعی کردم که این را زیر سبیلی رد کنم و به نظرم تا یک حدی از قضیه درست است. آقای محمدی تهیه کننده‎ای فرهنگی است و در تمام دنیا چنین تهیه‎کنندگانی نقش خاصی در فیلم‎ها دارند.  به خصوص آقای محمدی که بسیاری از طرح‎ها هم از جانب خودشان است. همین بوسیدن روی ماه که در حال کار با یکدیگر هستیم باز بر اساس طرحی دو صفحه‎ای از خودشان شروع شده است. تهیه کننده‎ای هستند که ایده و فکر دارند. من نه تنها از تهیه‎کننده بلکه از فیلمبردار و دستیارم یا هر کس دیگری که به من ایده دهد استفاده می‎کنم. در این حد خودم هم اعلام کردم که آقای محمدی در فیلم نقش به سزایی داشتند. شکی نیست که هر تهیه‎‎کننده خوبی دارد. اما به این صورت که بعضی جاها اغراق می‎کنند و تهیه‎کننده را شخصی می‎دانند که در سر صحنه می‎گوید که بقیه چی کار کنند، من این را به حساب بی‎اطلاعی آن­ها از کار کارگردان و تهیه کننده گذاشته‎ام. آن­ها قطعا از کارگردانی و تهیه­کنندگی چیزی نمی‎دانند. الآن هم ترجیح می‎دهم واردش نشم.

 

 

 

 

 

رحیمی جعفری: به نوعی مخاطبسنجی خوبی برای فیلم شده بود. با حضور در سالن سینما متوجه حضور اقشار مختلف میشدیم که این موفقیت خاصی محسوب میشود این از قبل برای خودتان مشخص شده بود؟

 

اسعدیان: هنگام نوشتن به این فکر نمی‎کردم. مثلا در هنگام نوشتن فیلم بوسیدن روی ماه هم به این فکر می‎کنم که فیلمنامه درستی داشته باشیم. اگه بتوانیم به یک فیلمنامه درستی برسیم می‎توانیم با اقشار مختلف ارتباط برقرار کنیم. در هنگام نوشتن به این فکر نمی‎کردیم که چیزی بنویسیم که هم خانم‎های محجبه خوششان بیاد هم خانم‎های بی‎حجاب یا بدحجاب. اما به این فکر می‎کردیم که اگر ما یک حرف انسانی را درست بیان کنیم برای همه اقشار قابل فهم است. درست مثل دوست داشتن و عشق که نه تنها تمام مردم ایران بلکه تمام اقشار دنیا می‎فهمند. وقتی یک داستان عاشقانه درست بیان شود فرقی نمی‎کند که در آفریقا، چین یا ایران باشد. وقتی شما از محبت یا انسانیت صحبت می‎کنید هیچ جا معیارشان فرق نمی‎کند. همه محبت را درک می‎کنند. در نتیجه اگر شما این مفاهیم را درست بیان کنید همه ارتباط برقرار می‎کنند. برای خودم هم همانطور که شما می‎گویید زمان جشنواره مشخص شد که همه قشری ارتباط برقرار کردند. خانم چادری در همان جشنواره سراغم آمد و گفت: «فلانی فکر نکن فقط آدمایی مثل من با فیلمت ارتباط برقرار کردند چند شب پیش اریکه ایرانیان فیلم را تماشا کردم و در آن‎جا خانم‎هایی که به ظاهرشان نمی‎خورد هم با فیلمت بسیار ارتباط برقرار کردند.» این امر به نوعی هم در بین طلاب هم به یک صورت بود. نه اینکه ما فکر همه تماشاگری را کرده بودیم؛ مثل اینکه این حرفه درست زده شده است.

 

 

 

رحیمی جعفری: به نظرم مضمون انسانی و اخلاقی فیلم وجه بارز آن است ولی بیشتر برای آن از لغاتی چون سینمای دینی یا سینمای معناگرا استفاده میکنند. نظر خودتان چیست؟

 

اسعدیان: من سینمای دینی یا معناگرا را نمی‎فهمم. یک لغت برای آن گذاشته‎اند و تعریفی برای آن نیست. دوستانی که می‎گویند سینمای دینی منظورشان تاریخ ادیان است. هر داستانی که به زندگی پیامبران یا قصص قرآن می‎پردازد را سینمای دینی لقب می‎دهند و تعریفی برای آن ندارند. به این منظور قبول ندارم که طلا و مس جزء سینمای دینی است. من تلاش کردم که طلا و مس یک فیلم انسانی باشد چون ادیان در نهایت از انسان، محبت، دوست داشتن خدا و یکدیگر صحبت می‎کنند. در این دسته می‎توان طلا و مس را یک فیلم دینی منظور کرد. وقتی دوستان ارامنه فیلم را می‎دیدند یا وقتی در کانادا و آمریکا فیلم را با مخاطبین خارجی می‎دیدم متوجه استقبال آن‎ها شدم. آن‎ها به این فکر نمی‎کردند که این یک فیلم اسلامی است و می‎گفتند مفاهیم ما هم همین است. اگر ما به سمتی می‎لغزیدیم که برخی دوست داشتند آن وقتی بخشی از مخاطبانمان را از دست می‎دادیم. حتی یک انسان بی‎دین هم می‎تواند با فیلم ارتباط برقرار کند. این از ابتدا در ذهن من بود که به سمت یک مرز مشخص نغلتیم. لغت سینمای دینی یا معناگرا را نمی‎فهمم یعنی چی! سینمای معناگرا مقابل سینمای بی‎معنا است؟! جلوی ژانر کمدی ژانر وحشتناک را قرار می‎دهند، سینمای دینی جلوی سینمای بی‎دینی است؟! ما اصلا به نظرتان سینمای غیر دینی داریم؟

 

 

 

رحیمی جعفری: فکر می‎کنم این تلقی‎ها از جایی بر میآید که سیدرضا روحانی بود و به همین علت شاهد این بودیم که به اشتباه با «زیر نور ماه» هم مقایسه می‎شد. ولی سیدرضا میتوانست یک پزشک یا فردی در طلب علم و اخلاق باشد. شما روابط خانوادگی را برجسته کردید. شخصی که به دلیل مسائل کاری خانوادهاش و مسائل پیرامون را فراموش کرده است.

 

اسعدیان: مگر در سینمای آمریکا اگر در مورد یک کشیش فیلم بسازند، فیلم دینی محسوب می‎شود. به قول شما اگر سیدرضا یک پزشک بود آن وقت فیلم پزشکی بود؟! شخصیت که نوع سینما را تعیین نمی‎کند. سینمای تاریخ ادیان هم سینمای تاریخی است. ده فرمان که ژانرش تاریخی است کسی آن را دینی محسوب نکرده است و اصلا چنین دسته­ای وجود ندارد.

 

 

 

رحیمی جعفری: شما هم تجربه کار در لوکیشنهای متعدد و هم محدود را دارید. برخی گلایه دارند که سینمای ما به سمت لوکیشن محدود و تک لوکیشنه میرود. به نظر شما سینمای ما در این زمینه میتواند موفق باشد؟

 

اسعدیان: بگذارید سؤالتان را این­طور پاسخ دهم که سینمای ایران و حتی سینمای اروپا در این زمینه جلوی سینمای آمریکا لُنگ انداخته است. ما اصلا نباید فکر کنیم که می‎توانیم به رقابت سینمای آمریکا از نظر تکنولوژی برویم. کلا شوخی است و باید فراموشش کنیم که ما فیلمی می‎توانیم بسازیم که از نظر تکنولوژی با فیلم‎های آن‎ها برابری کند. بیشترین هزینه‎ای که برای این نوع فیلم‎ها مثلا ملک سلیمان کردیم انگشت کوچیکِ کارهای تروکاژی آن‎ها هم نمی‎شود. بقای سینمای ما موضوعی و مفهومی است نه پروداکشن عظیم.

 

 

 

رحیمی جعفری: منظور پروداکشن عظیم هم نیست. مثلا «خیابان­های آرام» یا «اسب حیوان نجیبی است»

 

اسعدیان: بله، می‎خواهم به همین برسم. اگر ما باور کلی‎مان این باشد که قرار نیست از جهات تکنولوژی، پروداکشن و جلوه‎های ویزه با آن‎ها رقابت کنیم و بپذیریم که سینمای ایران بقایش در موضوع و مفهوم است آن زمان که این پیرایه را کنار گذاشتیم دیگر فرقی نمی‎کند که شما فیلم­تان سه یا ده لوکیشن داشته باشد. موضوعیت فیلم است که اهمیت دارد. به قول شما جدایی نادر از سیمین وقتی دقت می‎کردی متوجه می‎شدی که تمام فیلم سه یا چهار لوکیشن دارد و تنش انسانی در آن به نحوی درآمده است که لوکیشن اهمیت ندارد و این تنش بهتر از فیلمی درآمده که پنجاه لوکیشن دارد. یا سعادت آباد که نود درصد آن در یک لوکیشن می‎گذرد. مثلا تماشاگر در طلا و مس یادش می‎رود که همه چیز در دو اتاق می‎گذرد. اما اگر نتوانیم درام را در آن دربیاوریم طبیعتا می‎گوییم چه خسته‎امان کرد. می‎گوییم فضا ما را خسته کرد بریم بیرون. یکی از دوستان که تجهیزات ویدئویی وارد می­کرد، می‎پرسید که چرا سینمای ایران به سمت تروکاژ و جلوه‎های ویژه نمی‎رود. در جوابش گفتم ما در این زمینه در نهایت به کجا می‎خواهیم برسیم به یک کار دانشجویی آمریکایی؟! هیچ دورنمایی در این زمینه برای ما وجود ندارد. همان‎طور که گفتم سینمای اروپا هم در مقابلش سال‎ها است که عقب‎نشینی کرده است. آن‎ها پذیرفته‎اند که این نوع سینمای برای سینمای آمریکا است. آمریکایی‎ها ترمیناتور و اواتار می‎سازند. ما اگر این کلیت را بپذیریم دیگر تنوع لوکیشن فقط در بافت درام برای ما اهمیت می‎یابد نه اینکه رنگ‎آمیزی فیلم‎مان را زیاد کنیم.

 

 

همایون اسعدیان و مجید رحیمی جعفری

 

 

 

رحیمی جعفری: برخی دانشجویان سینما که در ابتدای راه هستند از تنبلی کارگردانان ایرانی صحبت میکنند که تمایل به فیلمسازی در چند لوکیشن را به دلیل سختتر شدن کار ندارند و در وضع کنونی تهیه کننده هم چیزی خرج نمیکند و همه راضی باشند.

اسعدیان: خودتان گفتید دانشجویی است. منِ نوعی که می‎خواهم فیلم اولم را بسازم، فکر می‎کنم برای این­که نشان دهم کار را بلدم باید یک میزانسن پیچیده، حرکت دوربین عجیب باشد یا کرین را در هر جایی استفاده کنم. سال گذشته فیلمی را دیدم که کرین برای آن بدل به الاکلنگ شده بود. پس از کسب تجربه، به مرور متوجه می‎شوند که این ابزارها همه باید در خدمت بیان حس است. اگر دیده شود بد است و کم­کم متوجه می­شوند حس را خوب باید بیان کرد و به رخ کشیدن این حرکات بلد بودن کار نیست. مشکل‎ترین کار فیلم‎سازی در یک اتاق است وگرنه با ملق زدن، حرکات دوربین خوب و نورهای عجیب خوب می­توان همه را گول زد. این سهل و ممتنع‎ها، سخت است.

 

رحیمی جعفری: به نظرم یکی از سختترین میزانسنهای کارهایتان همین «طلا و مس» است که حرکات دوربین حس نمیشود و همه چیز باورپذیر شده است. چطور به چنین دکوپاژ پیچیدهای در عین سادگی رسیدید؟

اسعدیان: چه جوریش را نمی‎توانم بگویم ولی خیلی سخت بود. بگذارید این طور بگویم که اگر گریموری بخواهد من را تبدیل به پیرمردی هشتادساله کند برخی فکر می‎کنند این گریم درخشان است. امسال که مراسم اسکار را تماشا می‎کردم برایم دیدن چهره بازیگران کاندید شده که آن­جا نشسته بودند و فیلم‎هایشان را پخش می‎کردند جذاب بودند. یه ظاهر هیچ فرقی نمی‎کردند ولی چقدر فرق داشتند. یعنی گریم بدون اینکه گریم عجیب غریبی باشد بدون اینکه لاتکس به کار برده باشند، بدون قطعه‎گذاری احساس می‎شد که کلی فرق در فیلم‎ها کرده بودند. ما در ایران چنین گریمی نداریم. گریمی که در عین سادگی از چهره شما چیز دیگری بسازد. این به خصوص در نگاه دانشجویی و این به رخ کشیدن‎ها یک بیماری کلی در سینمای ایران شده است. یک زمانی که تازه این کرین­ها در سینمای آمریکا آمده بود در فیلم نشانی از شر ساخته اورسن ولز از یک سوراخ کلید به یک لانگ شات عجیب غریب می‎رسد. آن موقع آن ابزار تازه آمده و می­خواهند به رخ بکشند. یا فیلم­های میکلوش یانچو را وقتی در جوانی می‎دیدیم تعداد پلان‎های آن را می‎شماردیم که چه گونه با دوازده سیزده پلان فیلم را ساخته است. فقط در یک حد حیرت انگیز بودن باقی می‎ماند. یا هیچکاک را مثال بزنم که طناب را به آن صورت ساخت و تفریح کرد. هیچکاک سرگیجه است نه طناب.

 

رحیمی جعفری: صحنهای که زهرا سادات در خانه از حال میرود یکی از درخشانترین سکانسهای فیلم است. مخاطب اماده یک فقدان میشود. اولین غیاب فیلم که نقطه محرکی برای حوادث بعدی میشود. به طور اخص از قبل برنامهریزی و پرداخت خاصی برای آن در نظر داشتید تا بتواند قلاب فیلم به مخاطب برای آغاز بحران بیفتد؟

اسعدیان: ممکن است شما یک سکانس درخشان یا یک دکوپاژ درخشان داشته باشید؛ اگر نتوانید آن را همسو با بقیه فیلم کنید اتفاقا سکانس درخشان به ضرر شما تمام می‎شود. یک فیلمی که تمامش یک دکوپاژ متوسط داشته باشد به مراتب بهتر از فیلمی است که یکی دو سکانس درخشان داشته و بقیه آن بد باشد. یک دستی در فیلم حرف اول را می‎زند. این چیزی است که نه فیلمبردار نه بازیگر حواسش به آن است و فقط کارگردان می‎باشد که در ذهنش فیلم را می‎سازد. برای من هم در این فیلم از اول تا آخر این نبود که بگویم یک سکانس شاخص دارم و می‎خواهم یک طور خاصی آن را بگیرم. یک ساختار کلی برای کل فیلم در نظر می‎گیرم. یک جاهایی موقعیت پرتنش درام در آن لحظه برای شما جذاب می‎شود مثل آشپزی کردن زهرا سادات یا جایی که ملایم‎تر می‎شود مثل جاهایی که سیدرضا نزد فرش فروش می‎رود. همان سکانس مورد اشاره در ساده‎ترین شکل ممکن پرداخت شده است. یک صدای لالایی می‎شنویم. از لانگ شات حیاط به سمت درب اتاق می‎رویم. هیچ‎گاه داخل آن­جا نمی‎شویم و این حریم را رعایت کردیم. سیدرضا که در حال درس خواندن است و زهرا سادات به سمتش می‎آید. چیز خاصی نیست ولی ظاهرا نبض درام در آن­جا می‎زند.

 

رحیمی جعفری: در مورد ضرباهنگ فیلم کمی صحبت کنید که با توجه به موضوع تمپو با روزمرگیها تندتر و پس از همان سکانس ریتم کندتر میشود.

اسعدیان: در مورد ریتم ما خودمان هم نمی‎دونیم که کند شده یا نه. این یک واقعیت است. پس از ساخت فیلم حتی سر میز مونتاژ هم متوجه نمی‎شویم. زمانی که ده یا بیست دقیقه هم از فیلم مشاهده می‎کنیم متوجه نمی‎شویم تنها موقعی این امر را درمی‎یابیم که نود یا صد دقیقه را پشت سر هم در یک سالن تاریک مشاهده کنیم. خصوصا اینکه در آن حداقل بیست یا سی نفر تماشاگر هم حضور داشته باشد تا ببینیم که آن­ها چقدر در هنگام تماشای فیلم تکان می‎خورند یا احساس خستگی می‎کنند. برای فیلمساز که قسمت قسمت آن را دیده قابل تشخیص نیست و باید بازتابش را در تماشاگر مشاهده کند. من این را از چند نفری هم شنیدم که ریتم کند است ولی اکثریت احساس خستگی نکردند. ریتم کند یعنی احساس خستگی. طبیعتا یک جاهایی نرم­تر و جاهایی تندتر می‎شود. فکر کنم ریتم قابل قبول شده است.

 

رحیمی جعفری: بنده هم منظور کند شدن یا غیرقابل قبول بودن نیست!

اسعدیان: بله متوجه شدم. من باب توضیح عرض کردم. من خودم در نظر داشتم در شروع فیلم به صورت موزاییکی همه اطلاعات را طی ده الی پانزده دقیقه بدهیم بعد قصه‎امان را شروع کنیم. طبیعتا این ساختار موزاییکی پس از حادثه وجود ندارد و ریتم روایی‎تر می‎شود و از آن پرش­ها هم خبری نیست.

 

رحیمی جعفری:مضمون «طلا و مس» به راحتی میتوانست به سمتی پیش برود که بسیار کلیشه شود. از ابراز عشق تا سکانس پایانی که هر دو اجرای درخشانی داشتند. خودتان که اشاره داشتید در سالن با حضور تماشاگر متوجه خیلی چیزها میشوید هراس این امر را نداشتید؟ چه دغدغه خاصی موقع ساخت وجود داشت؟

اسعدیان: دغدغه برام وجود داشت. موقع ساخت حسین جعفریان –فیلمبردار فیلم- سراغم آمد و گفت: «روی موزیک این فیلم کار کردی؟» گفتم آره گفتش: «زیاد که نمی‎خوای موزیک روش بگذاری؟» گفتم نه. گفتش: «ببین این فیلم خیلی قابلیت این را دارد که با موزیک گذاشتن سانتی‎مانتالیسم خیلی بدی بشود.» گفتم می‎دونم. در مونتاژ هم حواسم بود که سکانس‎ها را زود قیچی کنم و نگذارم به آن فرم ملودرام‎های ابکی برسد. زمانی هم که با آریا عظیمی‎نژاد روی موزیک کار می‎کردیم مبنای ما کمترین حد ممکن بود. جاهایی پاساژ موزیک فقط بین دو سکانس می‎آید ولی این دغدغه بود که همان‎طور که شما اشاره داشتید به سمت یک ملودرام اشک‎انگیز بلغزد، من هم در آن آب ببندم و هندیش کنم. خیلی قابلیتش را داشت و به شدت پرهیز کردم حتی با فِیدهایی که می‎دادیم. در نظر داشتیم فقط زخم را بزنیم. اینکه چگونه غرور ادم‎ها شکسته می‎شود اما زخم را نشکافیم و نخواهیم خیل اشک دربیاوریم. فیلم خیلی قابلیت کلیشه شدن داشت خصوصا پایانش با یک پایان خوش یا مرگ زهرا سادات تمام شود که هر دو کلیشه بود. پایان فیلم از اول برایم مشخص بود و به نظرم بسیار تلخ است. بیماری «اِم اس» خوب شدنی نیست و سیدرضا هم که چشمانش را از دست داده است و زندگی خیلی شادی را نخواهند داشت اما به یک چیزی رسیده‎اند که این درد را خوب تحمل کنند. ما بدون اینکه آن سیاهی را نشان دهیم می‎گوییم در دل آن سیاهی این امید و عشق وجود دارد. آخرین جمله‎ای که استاد می‎گوید: «فقط محبت است و باقی بیراهه و سنگلاخ است.» این­جا حرف آخر را زدیم. می­دانیم زندگی سختی خواهند داشت اما این زندگی سخت با عشق و امید تحمل پذیر می‎شود.

 

 

 

همایون اسعدیان کارگردان بوسیدن روی ماه

 

 

 

رحیمی جعفری: هر شخصیت و برخی وسایل در حصول اخلاق برای سیدرضا نقش بسزایی دارند. یکی از آن شخصیتها سپیده است که برخی گلایه دارند حضور یک پرستار  –آن هم بیمارستان دولتی- در خانه بیمارش منطقی نیست و کلیشه­ای شده است.

اسعدیان: ظاهرا این سکانس یکی از سکانس‎های ضعیف است. چون به قول شما برخی به این سکانس وارد می‎کنند. من با نفس حضور او مشکلی ندارم ولی ظاهرا یک چیزی در آن هست که به آن اشکال می‎گیرند. زهرا سادات روی او تأثیر خاصی گذشاته که بلند می‎شود و به خانه او بیاید تا به آرامش لحظه‎ای برسد. ممکن است این سکانس یک پلان کم داشته باشد باید یک خورده بیشتر می‎پختیمش.

 

رحیمی جعفری: اگر فضای ژورنالیستی به آن ایراد وارد کند که مهم نیست. علم زبانشناسی ساختهای زبانی را بررسی می­کند. در سیستم همنشینی این سکانس و دلالت آن در دستگاه درام حکم میان پردهای را دارد که انگار نگاتیو آن قیچی شده است.

اسعدیان: حرف شما را کاملا قبول دارم. حس خودم هم در اِشکال کوچکش در مفهوم نیست و حسم این است که اجرای آن می‎توانست بهتر باشد. روی اجرای آن زیاد مسر نیستم. مثلا روی بوی عطر کم کار کردیم. دختربچه‎ که می‎گوید چه بوی خوبی می‎آید، اینکه چه بویی می‎آید زیر صدای کشیدن پرده و تلویزیون گم شده است. یک نکته ریز فنی دیگر هم وجود دارد. در ابتدای فیلم وقتی زهرا سادات یک بشقاب اضافه برای آن دختر سندروم‎دان که پشت درب ایستاده می‎گذارد، اینکه می‎گوید مهمان داریم، زیر صدای قاشق چنگال گم شده است. درست این مهمان داریم رفته زیر تقه قاشق چنگال­ها. خانم جواهریان باید سه ثانیه زودتر یا دیرتر این­ را می‎گفت و ما هنگام مونتاژ متوجه شدیم و کاریش نمی‎شد کرد.

 

رحیمی جعفری: «طلا و مس» فیلم شریفی برای مخاطبان است. چه انتظاری باید از مخاطب داشت که از هنرمندشان حمایت کنند تا کارگردان «طلا و مس» به سمتی نرود که ابدا تمایلی ندارد؟

اسعدیان: زیاد متوجه حمایت نمی‎شوم.

 

رحیمی جعفری: در خیلی از نقاط دنیا وقتی هنرمندشان مشکلی دارد و شاید در برههای نمیتواند کار دلخواهش را انجام دهد مردم از او حمایت میکنند مثلا سالوادورِ دالی که حمایتها و برنامهریزی همسرش همیشه کاری کرد تا او دالی باقی بماند.

اسعدیان: این­ها بیشتر در اروپا است. سنت‎های هنری و بورژوازی حمایت از هنرمندان که ما در فرهنگمان چنین چیزهایی را نداشتیم. شاید تنها در مورد شعرا صدق کند که به آن­ها شعرای درباری می‎گفتند. در اروپا قضیه خیلی متفاوت است. در ایتالیا مثلا می‎گویند فلینی افتخار ما است یا در سوئد برگمان و پول می‎دهیم تا آن‎ها فیلمشان را بسازند و کاری به بازگشت سرمایه نداریم. این سنت بورژوازی است که در فوتبال هم دارند. برلوسکونی می‎گوید «آ.ث.میلان» تیم ایتالیا است هزینه‎های هنگفت برای مطرح شدن تیمی از ایتالیا در جهان، برای آن انجام می‎دهد. ما چنین چیزهایی در ایران نداریم. بورژوازی در ایران هیچ‎گاه پا نگرفت تا مزیت‎های خود را هم با خود بیاورد. ما اینجا دوستانمان جان می‎کنند تا کسی را که وضع مالیش خوب است متقاعد کنند برای حتی افتخاران سینما چون بیضایی، مهرجویی، تقوایی و کیارستمی هزینه کنند. این عزیزان اصلا نباید دنبال تهیه‎کننده بگردند. باید بگوییم که این­ها افتخاران سینمای ایران هستند و باید فیلم دلخواهشان را بسازند و اگر هم بودجه آن برنگشت مهم نیست. ما این سنت را اصلا نداشتیم. اینکه شما می‎گویید دالی و مردم، می‎خواهم بگویم مردم نبودند و بورژوازی است.

 

رحیمی جعفری: بله در مورد آثار نقاشان این مردم عادی نبودند و قطعا توان مالیش را نداشتند. ولی در سینما مردم با خرید یک بلیط نهایت 4000 تومانی هم میتوانند از یک محصول هنری و از هنرمندشان حمایت کنند.

اسعدیان: از بورژوازی‎مان که وجود ندارد توقعی نیست ولی همایون اسعدیانی که طلا و مس را ساخته برای وام فیلم بعدیش باید کلی بدود. اسعدیان که هیچ، بزرگان سینما چون تقوایی یا بیضایی سال‎ها به دنبال بودجه بوده‎اند تا فیلمشان را بسازند. باید بودجه در اختیارشان قرار گیرد. نهایت این است که فیلمشان خوب درنیاید که مهم نیست، درنیاید. اصولا مگر هر چه فلینی یا برگمان ساخته‎اند خوب از کار درآمده است. از آقای کیارستمی، خارجی‎ها حمایت می‎کنند تا فیلم بسازد. ما باید پول بگذاریم تا این­ها به راحتی اثر دلخواهشان را بسازند. اصلا پولی نیست مثلا در دوسال 10 میلیارد می‎شود. این 10 میلیارد پول یک آپارتمان هفت هشت طبقه هم نیست. تفکرش وجود ندارد. یک چیز فرهنگی است که در اروپا وجود داشته و این سنت هم هنوز باقی مانده است. شخص افتخار می‎کند که تابلوی هنرمندی را خریداری و در منزل نگهداری می‎کند. ما اصلا چنین چیزی نداریم.

 

رحیمی جعفری: شما در فیلمنامه یکی از دوستداشتنیترین عروسکهای یک نسل –کلاه قرمزی و پسرخاله- مشارکت داشتید.

اسعدیان: کلاه قرمزی .. واقعا یکی از دوست داشتنی­ترین داستان­های یک نسل است.

 

رحیمی جعفری: این فیلم را نمی­توان از لیست محبوبترینهای زندگی نسل ما حذف کرد.

اسعدیان: دقیقا. مثل اینکه بخواهید از زندگی ما تام و جری را حذف کنید.

 

رحیمی جعفری: تمایل ندارید چنین کاری را دوباره انجام دهید؟

اسعدیان: وقتش پیش نیامده. سال گذشته آقای طهماسب می‎خواستند کاری بکنند و از من خواستند که با هم کار کنیم. اتفاقا خیلی هم روی آن نظر داشتم ولی گرفتاری‎هایی برای آدم پیش می‎آید که فکرش را نمی‎کنید و متأسفانه نشد که دوباره اتفاق افتد.

 

رحیمی جعفری: فیلم نظر طیف مختلفی از منتقد تا مخاطب عام را جلب کرد. نظرتان در مورد انتخابهای سلیقهای در جشنواره فجر و انجمن منتقدین چیست؟

اسعدیان: جشنواره فجر متفاوت است و مناسبات خاص خود را همیشه داشته است. سال به سال هم وزن هیئت داوران فجر کمتر می‎شود. خیلی به آرای آن تکیه نمی‎کنند. معادلاتی پشت پرده وجود دارد و هر سال اتفاق می‎افتد و همچنان ادامه دارد. یک فیلمی بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه و بهترین فیلمبرداری را می‎برد ولی بهترین فیلم محسوب نمی‎شود. چطور می‎شود فیلمی بهترین باشد و رشته‎های اصلی بهترین چیز دیگری باشد. در هیچ جای دنیا چنین پدیده‎ای را نمی‎بینید. فیلمی که بهترین می‎شود نه جایزه کارگردانی، نه فیلمنامه نه بازیگران اصلی را نگیرد. خدایی نکرده نمی‎خواهم به آقای کیمیایی توهین شود. کیمیایی بزرگ هست و برای هر کارگردانی یک گوزن­ها کافی است. این چزی که رخ می‎دهد تقسیم جوایز است. پدیده دیگر هم امسال در مورد بی‎احترامی به آقای میرکریمی بود. هر فیلمسازی حق دارد در مورد هیئت داوران نظر دهد؛ درست یا غلط. ولی هیچ هیئت داوری حق ندارد پاسخ دهد، آن هم به آن نحو، چون جایگاهش فرق دارد. حتی در محاکم قضایی هم متهم حق دارد صلاحیت دادگاه را زیر سؤال برد، چه برسد به هیئت داوران فجر. یکی از همین داوران تندترین حملات را سه چهار سال پیش که خودش در فجر فیلم داشت به داوران کرد، اما کسی جوابی به او نداد. داوری که بی‎ادبانه توهین می‎کند از جایگاه داوری ساقط است و حضورش هم دیگر بی‎معنا است. هیئت داوران هیچ کجا زوج نیست و دلیلی من‎درآوردی می‎آورند که هر جا مشکل بود دبیر جشنواره وارد آرا می‎شود.

هیئت داوری فجر یک سیستمی و رأی انجمن منتقدین هم یک نوع دیگر. شخصی از فیلمی تعریف می­کند که خودش در نوشتنش سهم دارد. این­ها را که ما تشخیص می­دهیم. ما متوجه این هستیم که از ابتدا شخص خاصی به چه فیلمی رأی می­دهد. متأسفانه طیف منتقدین هم که وسعت زیادی دارند ارتباطات خاص هم هست و آن­ها هم چند نفر بودند نه کل انجمن. متأسفانه این مناسبات بیمارگونه در ورزش، اقتصاد یا جاهای دیگر هم هست و سینما بخش کوچکی از آن است.

 

رحیمی جعفری: «طلا و مس» میتوانست با توجه به مضمونش تنها شانس ما برای اسکار 2011 باشد. به نظرتان چطور باید این وضعیت اداره شود تا فیلمها خوب دیگر در سال­های آتی قربانی نشوند؟

اسعدیان: انتخاب فیلم برای اسکار امسال را باید سوای چندسال اخیر دانست. امسال جزء موارد نادر بود. همه چیز اساسا به هم ریخت. چون طلا و مس را امسال من داشتم، تا حرف می‎زدم به خودم وصلش می‎کردند. در ایران هر ساله هیئتی در فارابی برای ارسال فیلم به اسکار تشکیل می‎شد و عده­ای تصمیم می‎گرفتند، نماینده فارابی و ارشاد هم در آن هیئت حضور داشت. فیلمی که انتخاب می‎شد طبیعتا مصالح نظام هم برای آن در نظر گرفته می‎شد و حتما بهترین فیلم هم نبود ولی یک هیئت فیلم را انتخاب می‎کرد. امسال برای اولین بار اصلا هیئتی وجود نداشت. یک نفر به مدیر کل ارزشیابی تماس می‎گیرد که شرایط برای بدرود بغداد اینجا آماده است. ایشان هم تصمیم می‎گیرند بدون اینکه فیلم سنخیتی با قوانین اسکار داشته باشد. بعد برای توجیه می‎گویند نتوانستند هیئت را تشکیل دهند و یا چندین نفری تلفنی صحبت کردند که نمی‎توان اثبات کرد. اسکار شرایطی دارد که فیلم تا آخر شهریور باید اکران شده باشد و به سرعت آن را در شهرستان و چند سئانس اکران کردند. یکی نبود بگوید که اگر نیتتان فرستادن بدرود بغداد بود، طراحی و برنامه‎ریزی می‎کردید که فیلم نابود نشود. سه ماه قبلش یک برنامه اکران قابل قبول می‎گذاشتید، بعد هم ارسالش می‎کردید، چرا آخر این همه نابلدی. فیلم را قرار است برای بخش غیرانگلیسی زبان بفرستند آن وقت زبان فیلم انگلیسی است و داستان در عراق می‎گذرد. من با خود آقای نادری –کارگردان بدرود بغداد- هم صحبت کردم، گفتم مسئله من خدایی نکرده تو نیستی، مسئله من این سیستم عجیب غریب است. فیلم می‎رود و همان موقع آکادمی اعلام می‎کند فیلم قابل قبول نیست. هم به فیلم آقای نادری ضربه خورد هم یک امتیاز اسکار را ایران برای دیده شدن از دست داد.

 

رحیمی جعفری: فیلم «طلا و مس» و کارگردانی خودتان از نظر منتقدین آکادمی هنر به عنوان بهترین اکران سال 1389 انتخاب شدند. خودتان سال را چگونه ارزیابی میکنید. چون نظر به یکی از سالهای ضعیف سینما بوده است. کدام فیلم را قابل توجه دیدید؟

اسعدیان: فیلم خوب بسیار کم بود. اگر به اکران کاری نداشته باشم. همین فیلم آقای نادری، فصل باران­های موسمی که ندیدم ولی از چند تا از دوستان تعریفش را شنیدم. فیلم هیچ و کیفر قابل توجه بودند. متأسفانه کیفر هم زیر پا در اکران لِه شد. نمی‎گویم سال پرباری بود ولی هر سال یک چندتایی فیلم خوب داریم، چند تا متوسط بقیه هم همان فیلم‎هایی است که همه می‎دانیم. فقط درصد این خوب­ها کمی زیاد و کم می‎شود. از آقای حاتمی‎کیا انتظار بیشتری داشتم. چون ایشان کارهای بزرگی دارند که وقتی به تماشای فیلمشان می‎روید یک انتظار خاصی دارید. خیلی خوبه که سایت شما، برنامه «هفت» یا برخی جاهای دیگر این فیلم را به عنوان بهترین انتخاب کردند. باعث خوشحالی من می‎شود. امیدوارم که در آینده تز عهده کارهای بعدی به خوبی بربیایم.

 

رحیمی جعفری: امیدوارم فیلم «سعادت آباد» را که دوست هم داشتم در اکران موفق باشد. فیلم «بوسیدن روی ماه» هم بدون مشکلات ساخته شود و از گفتوگو هم تشکر میکنم.

اسعدیان: من هم متشکرم.

 

در این مصاحبه علیرضا اکرمی (عکاس) همکارمان ما را یاری کرده است.

 

 

 

 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: تحریریه آکادمی هنر

دیدگاه‌ها  

0 #5 سینا طلوعیان 1391-08-22 15:46
سلام پیروز طلوعیان هستم از رودسر . رفیق صمیمی آقای اسعدیان
نقل قول کردن
+1 #4 Guest 1390-01-30 03:19
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
درود به همایون اسعدیان و درود به آکادمی هنر برای انجام این مصاحبه
نقل قول کردن
+2 #3 Guest 1390-01-29 01:19
دم آقای اسعدیان گرم. حرفاش به دل می نشست. منم سعادت آباد را دوست داشتم
نقل قول کردن
+2 #2 Guest 1390-01-28 18:31
مصاحبه جالبی بود ممنون
نقل قول کردن
+2 #1 نعمت نعمتی 1390-01-25 21:34
سلام
بسیار بهره بردم . با سپاس از جناب رحیمی جعفری عزیز.
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مطالب مرتبط

تحلیل سینما

تحلیل تجسمی

پیشنهاد کتاب

باستان شناسی سینما