جنونِ آخرالزمانی / نگاهی به فیلم 28 روز بعد

فیلم 28 days later 

اگر با فیلم‎های دنی بویل آشنا باشید نگاه او را به آینده کاملا مثبت و روشن خواهید دید. کارگردانی که امید در آثارش موج می‎زند و حتی در تمی آپوکالیپستی آن را پی می‎گیرد و همیشه روزنه‎های امید را از بین نمی‎برد. کاراکترهایش همه با امید زنده‎اند و شاید اگر امید را بخواهید از آن‎ها بگیرید آن لحظه آن‎ها را مرده می‎بینید. در سخت‎ترین شرایط برای رسیدن به هدفشان می‎جنگند، تلاش می‎کنند و پیش می‎روند البته نه آن تلاش‎های انسان‎مدارانه که اومانیسم را تبلیغ می‎کند بلکه کاملا کاراکترهای او نگره هالیوودیسم را پس می‎زنند و تلاششان استعلایی است و آن قدرت از بالاست که در نهایت انسان مستعد را یاری می‎رساند.

 

دنی بویل در یکی دیگر از تجارب خود با الکس گارلند –نویسنده که در فیلم‎های ساحل و سانشاین با بویل همکاری کرده است- به سراغ سینمای وحشت می‎رود و یکی از کامل‎ترین فیلم‎های ژانر وحشت را می‎سازد. فیلمی که بیش از دغدغه‎های ژانر پیش می‎رود و مورد الهام فیلم‎های دیگری حتی با عنوان‎های وام گرفته از 28 روز بعد 28 Days Later قرار می‎گیرد. در مرکز داستان جیم (سیلیان مورفی) قرار دارد که یک روز صبح در بیمارستانی در لندن از خوابی طولانی مدت برمی‎خیزد. همه چیز از دست رفته است و او در میان خیابان‎های خالی از سکنه لندن قدم می‎زند تا این‎که متوجه شیوع ویروسی می‎شود که آدمیان را با نوعی جنون مواجه کرده است. با امیدی وصف ناپذیر پیش می‎رود تا افراد زنده‎ای را می‎یابد و به همراه آن‎ها سعی بر یافتن زندگی دارند. در نهایت به کمپ نظامی می‎رسند و زندگی را در آن‎جا هم نمی‎یابد و زندگی در جای دیگری است...

فیلم 28 روز قبلفیلم با پیش‎درآمدی از جنس ژانر آغاز می‎گردد. شیوع ویروس باید توجیه‎پذیر باشد چیزی که خیلی از سینماگرانی که سراغ ژانر وحشت می‎روند در نظر نمی‎گیرند و همین سهل‎انگاری پاشنه آشیل فیلمشان می‎شود. در سینمای وحشت یکی از مهم‎ترین مشخصه‎ها این است که مخاطب همراهی با سازندگان را بپذیرد و اگر این امر پرداخت نشود همراهی او بسیار دشوار است. ویروس از طریق میمون‎هایی که بیماری جنون گرفته‎اند در یکی از مراکز نگهداری آن‎ها سرایت می‎یابد همان‎طور که بیماری‎های دیگری هم‎چون ایدز نحوه شیوعش حیوانات بودند.

پس از پیش‎درآمد، سرگشتگی  را داریم تا به شناخت برسد. او و همراهانش هر کدام باید یک راه شناخت را طی کنند. فیلمساز نوع جدیدی از سینمای وحشت را با نزدیک‎شدن به پدیده‎های ناشناخته پیش روی ما می‎گذراند. عملا ترس از ناشناخته‎ها برون می‎ریزد ولی مخاطب کاملا از ناشناخته‎ها اطلاع می‎یابد و به آن‎ها نزدیک است. قرار نیست مانند بی‎شمار فیلم‎های وحشت با افکت‎های صوتی گاه و بی‎گاه و دور نگه داشتن علائم ناشناخته و پریدن یک نفر جلوی قهرمانان ما را بترساند؛ بلکه مخاطب وارد یک دلهره می‎شود. دلهره‎ی رهایی و نجات. دلهره از این‎که پایان هستی چگونه رقم خواهد خورد.

این دلهره در خود درام هم وجود دارد و کاراکترها هر کدام با آن دست و پنجه نرم می‎کنند. شاید مهم‎ترین امر در این بین مسئله باور و امید به یک نیروی مافوق بشری یعنی خداوند است. سنجش با چنین مسئله سبب می‎شود قهرمان‎ها دست به انتخاب بزنند. فرانک (برندان گلیسون) امید را مسئله زنده بودنش می‎داند، برای جشن تولد دخترش به امید یافتن میهمان، خانه را آذین‎بندی می‎کند و همین پدر در لحظه‎ای که آلوده می‎شود از دخترش می‎خواهد او را بکشد. این کاراکتر را در کنار دیگر کاراکترهایی قرار دهید که پس از آلوده شدن قصد فریب دوستانشان را داشتند تا به زندگی جنون‎آمیز خود ادامه دهند.

جنونِ آخرالزمانی که در فیلم به تصویر کشیده شده باور آدمیان را محک می‎زند. افرادی که از پایان هستی هراس دارند و تب آپوکالیپستی بلای جانشان است زودتر از سررسیدن آن دست به خودکشی می‎زنند. هدف ابتدایی برای رهایی، فرکانسی از رادیو است که از طرف ارتش باقی‎مانده فرستاده شده است. نیروی مقاومت یک کشور هدف قرار می‎گیرد امید دنیوی آن‎ها را به پایگاه قرنطینه ارتش می‎رساند اما خبری از نجات نیست. شاید آن آرامش اولیه در پایگاه نظامی برای مخاطبین ناآشنا با آثار بویل فریب‎انگیز باشد اما معیار نیرو و اعتقادی در زمین نیست که گره‎گشا است. جیم به زودی این امر را در می‎یابد و به مجنونین هم نزدیک می‎شود از قرنطینه خارج می‎شود و زنده می‎ماند. ویروس مسئله نبوده، مسئله اصلی اعتقادات و گمراهی آدمیان است که به ویروسی برای کشتار تبدیل می‎شود. رئیس پادگان نظامی زنان را برای رابطه‎ها جنسی امید به زندگی می‎داند و این اعتقادات را بویل به زیبایی به هجو می‎کشد.

بویل در اغلب فیلم‎هایش از ضرباهنگ سریعی استفاده کرده و برش‎های متناوبی در تدوین آثارش دیده می‎شود اما در این فیلم ترسناک کاملا مخاطب را در آرامش فرو می‎برد و تنها صحنه‎های تعقیب و گریز است که دارای ضرباهنگ تندی می‎شود. در آرامش اعتقاد و باورها را نقب می‎زند و گره‎گشا را نیروی خدایی می‎داند. درست در لحظه‎ای که ... امیدش را از دست نداده و دوستانش را نجات می‎دهد نگاهی به آسمان دارد و متوجه دودی از یک جت در آسمان می‎شود. امید به آینده با جیم همراه بود و این نگرش استعلایی حرف اصلی 28 روز بعد است که علاوه بر به تصویر کشیدن یک فیلم در سینمای وحشت بسیار متفاوت درون‎مایه متفاوتی هم داشت.

 

نمره از 10 (7.8)

 

 

 

درباره نویسنده :
دکتر مجید رحیمی جعفری

سوابق تحصیلی: دکتری تئاتر دانشگاه تهران – کارشناس ارشد ادبیات نمایشی با پایان‎نامه بررسی روابط بینامتنی در سینمای ایران (1390-1370) – مهندس تکنولوژی نساجی با پایان‎نامه تأثیر مُد در طراحی ماشین آلات.

 

عرصه فعالیت: مدیرمسئول مجموعة هنری آکادمی هنر / مدرس مقطع کارشناسی ارشد رشته های پژوهش هنر، ارتباط تصویری و تصویرسازی؛ مقطع کارشناسی طراحی لباس / طراح دو دوره سوالات کنکور کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد در رشته‌های طراحی لباس، ارتباط تصویری و تصویرسازی / منتقد و پژوهشگر هنر / تهیه کننده تئاتر / نمایشنامه و فیلمنامه‎نویس / عضو سابق  گروه پژوهشی نشانه‎شناسی هنر خانة هنرمندان ایران / دبیر اجرایی چندین همایش‎ علمی / همکاری با نشریات علمی-پژوهشی (همکاری در مقام داور فصلنامه جستارهای زبانی دانشگاه تربیت مدرس، روایت شناسی انجمن علمی نقد ادبی ایران) و تخصصی (از جمله فارابی و صنعت سینما)


نظریه ها: نظریه بیناجسمی / تئوریزه کردن نظریه بینارسانه در سال 1390 /  همکاری با دکتر حمیدرضا شعیری در تئوریزه کردن نظریه ناسرگی 1389

 

زمینه پژوهش: نشانه شناسی گفتمانی / بینامتنیت / نقد ادبی / جلوه‎های نمایشی / سینمای آمریکا / فشن آرت / ژانر / سینمای گرایندهاوس / ارتباط تصویری