به بهانه درگذشت آنیس واردا؛ لذت عشق در هر کجا

آنیس واردا درگذشت

 

آنیس واردا، یکی از مشهورترین کارگردانان نسل موج نوی سینمای فرانسه امروز در ۹۰ سالگی در پاریس درگذشت.



واردا، متولد بروکسل، در دهه‌های اولیه فعالیت‌اش یکی از معدود زنان فیلمساز سینمای فرانسه بود. این پیشگامی، در کنار تدوام کار و موفقیت‌اش در سینما، او را به نمونه‌ای یگانه از یک زن سینماگر بدل کرد.



واردا در سال ۲۰۱۷ اسکاری افتخاری دریافت کرد و در همان سال با فیلم "چهره‌ها مکان‌ها" نامزد اسکار بهترین مستند سال شد. او اولین زنی بود که اسکار افتخاری می‌گرفت، همین‌طور نخستین زنی که نخل طلای دستاوردهای یک عمر (۲۰۱۵) را دریافت می‌کرد.



واردا حتی پیش از تولد موج نوی سینمای فرانسه که در ۱۹۵۹ با فیلم‌های کلیدی‌اش سینما را دگرگون کرد مشغول فیلمسازی بود و بعدتر به طور مستقیم با جنبش ارتباط پیدا کرد و با فیلم بلند داستانی‌اش "کلئو ۵ تا ۷" یکی از شاهکارهای جنبش را ساخت. پیش از آن، واردا در پاریس ادبیات خواند، اما موزه‌داری و بعد عکاسی را قبل از ورود به سینما کارهایی نزدیک‌تر به روحیۀ ساده، جستجوگر و غیرآکادمیک‌اش یافت.



اولین فیلم او در سال ۱۹۵۵، "لاپوآنت کورت" (دربارۀ یک روستای ماهیگیران به همین نام) را ژرژ سادول "اولین فیلم موج نویی" نامید. فیلم دو واقعه را به طور موازی نقل می‌کند - یکی داستان یک زوج و دیگری تلاش ماهیگیران محلی برای امرار معاش - بدون این‌که این دو هرگز در جایی همدیگر را قطع کنند. واردا که برخلاف بقیه هم‌نسلانش خورۀ فیلم نبود و با سینما چندان آشنایی نداشت، این داستان را تحت تأثیر رمان "نخل‌های وحشی" ویلیام فاکنر نوشت. این ساده‌آفرینی ناخواسته و غیرسینمایی به یاری او آمد و به چیزی سینمایی و تازه انجامید که هم مدرن بود و هم از سنت‌های رئالیستی نشأت گرفته بود.



فیلم توسط آلن رنه (یکی دیگر از چهره‌های کلیدی موج نو در سال‌های آتی) تدوین شد، اگرچه پیوند واردا با موج نو وقتی کامل شد که فرانسوا تروفو و آندره بازن، نویسندگان مجلۀ جریان‌ساز کایه دو سینما، یادداشت‌های ستایش‌آمیز بر این اولین اثر او نوشتند.

 

کلئو از 5 تا 7



اما با وجود موفقیت انتقادی"لاپوآنت کورت"، گیشه فیلم چیزی نزدیک به فاجعه بود، برای همین هفت سال بین این آغاز محکم و فیلم بعدی واردا فاصله افتاد. در این هفت سال او دست به ساخت مستندهای اغلب سفارشی اما با این وجود هنرمندانه زد، مادر شد، و با ژاک دمی (کاگردانی موزیکال‌های رنگی موج نو) ازدواج کرد. به گفتۀ خودش برای او فیلم‌ساختن بخشی از خود زندگی بود که در آن باید بین شیر دادن بچه، پخت‌و‌پز در آشپزخانه و گرفتن یک نمای لانگ شات به سرعت و مهارت تغییر نقش می‌داد.



دومین فیلم بلند داستانی واردا، "کلئو ۵ تا ۷"، داستان نود دقیقه در زندگی زنی جوان است که در انتظار دریافت نتیجه یک آزمایش پزشکی - که احتمال می‌رود او را مبتلا به سرطان تشخیص دهد - از آپارتمان گران‌قیمتش در پاریس رهسپار سفری شهری به بیمارستان می‌شود، مردم را نظاره می‌کند، به سینما می‌رود (جایی که فیلمی صامت با شرکت ژان لوک گدار و همسرش آنا کارینا نمایش داده می‌شود) و بلاخره عاشق یک سربازِ در مرخصی می‌شود. این فیلم مطالعه‌ای در رابطه بین دنیای درونی قهرمان با شهر پاریس، این مرکز جنب و جوش سینمایی تازه بود، شهری که واردا بعد از اولین سفرش آن را "خاکستری و غیرانسانی" یافته بود.



ا وجود موفقیت گسترده این فیلم، آثار بعدی واردا دست به تجربه‌هایی متفاوت زدند. از یک طرف او مکرراً به مدیوم آشنای مستند برگشت (و در دهه‌های آخر زندگی‌اش تقریباً به طور ثابت در این گونه کار کرد) و هم از قالب‌های آشنای روایی - چه مستند و چه داستانی - دور شد. حتی اقامتش در آمریکا که منجر به ساخت چند فیلم شد (مشهورترین‌شان "شیرها عشق می‌ورزند" با شرکت کارگردان برجسته سینمای مستقل آمریکا شرلی کلارک) او را در محیطی تازه قرار داد که به واکنشی تازه و زبانی متفاوت از نوع فیلم‌سازی اش در فرانسه نیاز داشت.



آثار واردا در دهه‌های شصت و هفتاد میلادی همان‌قدر که آثاری شخصی و "کاردستی"‌هایی برجسته‌اند، آثاری در واکنش به شرایط اجتماعی و سیاسی نیز هستند. فیلم‌های او جنگ ویتنام، مبارزه مسلحانه آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار، فمینیسم و فقر را دستمایه قرار داده‌اند، درست به همان اندازه که عشق، سفر، جستجو و دوستی را رصد می‌کنند.



از بین آثار واردا در دهه نسبتاً کم‌کار او در سال‌های هفتاد میلادی فیلم "لذت عشق در ایران" قابل اشاره است، فیلمی کوتاه که واردا با شرکت علی رفیعی، کارگردان تئاتر، در اصفهان ساخت. در این اثر شش دقیقه‌ای واردا کمابیش منطق "کلئو" را به کار می‌گیرد، این که چطور دنیای درونی آدم‌ها (در این جا عشق بین مردی ایرانی و زنی فرانسوی) در محیطی که در آن‌ها در آن زندگی و حرکت می‌کنند منعکس می‌شود. او حتی معماری اصفهان را بازتابی عینی از تنش اروتیک بین دو شخصیت می‌بیند. علی رفیعی در تنها فیلم داستانی واردا در دهۀ ۱۹۷۰، "یکی آواز می خواند دیگری نه" (۱۹۷۷)، نیز حضور دارد.

 

علی رفیعی در فیلم آنیس واردا



چهار دهۀ بعدی واردا بیشتر به ساخت مستندهای گذشت که موضوع‌اش زندگی خود او در گذشته و حال بود. این فیلم‌ها از تکنولوژی دیجیتال به بهترین شکل و برای رسیدن به سینمایی بی‌واسطه استفاده می‌کردند. فیلم "چهره‌‌ها مکان‌ها" (ساختۀ مشترک با هنرمند شناخته شده‌ای به اسم جی آر که هم‌سن‌ پسر فیلمساز واردا، ماتیو دمی است) یکی از موفق‌ترین آثار متأخر او بود و آخرین فیلمش "واردا به روایت آنیس"، ماه فوریه در فستیوال برلین به نمایش درآمد و در برهوت فیلم‌های خوب درخشید.


بالا رفتن سن چیزی از تجربه‌گرایی آنیس واردا و علاقه عمیق‌اش به سفر و دیدار با آدم‌ها و مکان‌های تازه کم نکرد. در سال‌های اخیر، او با ظاهر حالا به شهرت رسیده‌اش با لباس ورزشی (که با آن حتی در مراسم دریافت اسکار افتخاری ظاهر شد!) یا پیژامۀ ابریشم و با مویی سری که مثل نیم‌کرۀ شمالی قیچی خورده و رویش ردی از رنگ قرمز گذاشته شده در محافل سینمایی بی‌شمار ظاهر شد. با آن ظاهر به یک خواهر مقدس پانک می‌مانست که نه فقط سرمشق نسل تازه‌ای از فیلم‌سازان شده بود، بلکه درسی بود در سرزندگی و علاقه به طبیعت، شهرها و آدم‌ها. به جای بازنشستگی به کاویدن ادامه داد و نشان داد هنرش چیزی است ورای دود برخواسته از کُنده؛ هنرش هنوز آتشی کوچک، روشنایی‌بخش و ماندگار است.

 

 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: تحریریه آکادمی هنر