آپادانا؛ اولين گالري ايراني در كشور


بنابر تعريف موجود نگارخانه را محلي مي‌دانند كه نمايش آثار هنري به ويژه هنرهاي تجسمي و آثار هنري ملي بوجود آمده و منظور از تشكيل آن دست يافتن به اهدافی مانند آشنايي هرچه بيشتر مردم و دارندگان آثار هنرهاي تجسمي و آثار هنري ملي در عرضه و نمايش آثار آنان و نیز ياري به هنرمندان و دارندگان آثار هنرهاي تجسمي وآثار هنري ملي در عرضه و نمايش آثار آنان، است.


بديهي است اين برداشت از نگارخانه بايد باتوجه به مقتضيات جامعه‌ امروز ايران و نيازهاي فرهنگي موجود در آن اصلاح و كامل شود. صرفنظر از تعريفي كه براي خيلي مراكز مي‌توان بدست داد، كوشش در راه تأسيس نگارخانه در ايران از سالهاي 1325 و 1326 به همت سه تن از نقاشان بنام (حسين كاظمي، امير هوشنگ آجوداني و محمود جوادي پور) در تهران آغاز شد و تالار آپادانا حاصل اين كوشش بود كه مدتي فعال بود و سپس به حال تعطيل درآمد. از اين تاريخ حدود يك دهه تأسيس نگارخانه چه از جانب دولت و چه از طرف مردم فراموش شد و نگارخانه‌ جديدي افتتاح نشد تا آنكه در سال 1336 گالري هنر جديد در تهران بوجود آمد كه طي شش سال تنها نگارخانه‌ اين شهر بود البته بايد به افتتاح نگارخانه‌ استاتيك در ميدان فردوسي و در سال 1334 به مديريت ماركوگريگوريان اشاره شود كه تنها به مدت 2 سال آن هم نه به صورت مستمر مشغول به كار بوده است، گالري گيلگمش هم به مديريت آقاي هانیبال الخاص در سال 1340 در خيابان وزراي سابق افتتاح شد و در سال 1343 به كار خود پايان داد كه آن هم به صورت مستمر فعال نبوده است. از سال 1353 با تصميم شوراي عالي فرهنگ و هنر وقت، اجازه تأسيس و نظارت بر فعاليت نگارخانه‌هاي كشور بر عهده دبيرخانه شوراي عالي و فرهنگ و هنر قرار گرفت و در سال 1353 اولين اجازه‌ تأسيس به نگارخانه‌ “سوليوان” با مديريت محمدتقي سياحتگر واگذار شد.


تا سال 1327 شمسي انستيوهاي خارجي در ايران تنها مكاني بودند كه هنرمندان ايراني مي‌توانستند آثار هنريشان را به نمايش بگذارند، در اين سال همانطور كه اشاره شد، با تلاش جوادي‌پور، آجوداني و حسين كاظمي كه از فارغ التحصيلان رشته هنر بودند محلي در خيابان شاه‌رضا قديم به نام آپادانا كاشانه هنرهاي زيبا، به عنوان محل معرفي هنرمندان شكل مي‌گيرد تا به جاي انستيتوهاي خارجي، محلي براي ارائه آثار هنرمندان ايراني باشد.


به اين ترتيب از سال 1327 شمسي با شكل‌گيري آپادانا، واژة گالري براي نخستين بار وارد فرهنگ هنري ايران مي‌شود. آپادانا در آغاز كار هنرمندان را به عضويت مي‌پذيرفت و آثار آنان را به تقبل كليه هزينه‌ها به نمايش مي‌گذاشت، اين هزينه‌ها كه شامل صدور كارتهاي دعوت و پذيرايي شب گشايش نمايشگاه بود، در پايان از محل فروش آثار هنرمند تسويه مي‌شد و چنانچه هنرمند موفق به فروش آثار نمي‌شد اين هزينه همچنان براي آپادانا محفوظ مي‌ماند، به اين شكل كه آپادانا كم كم محل تجمع و بحث هنرمندان شد، در اين ميان عده‌اي كه هرگز درباره‌ هنر چيزي نشنيده بودند با هنر آشنا شدند. هنرمندان نيز توانستند با هنر خارجي ارتباط پيدا كنند و با جهان‌بيني هنري آنان آشنا شوند. آپادانا به مدت يكسال با همين سياست به كار خود ادامه داد اما با فشارهاي مالي و عدم حمايت مراكزي چون هنرهاي زيبا موجب شد تا در مدت كوتاهي از كار بازماند و پس از يكسال فعاليت كار را متوقف كند.
تا اواخر دهه‌ بيست تهران هنوز يك گالري خصوصي براي نمايش كارهاي نقاشان مدرن وجود نداشت. براي نخستين بار محمود جوادي‌پور و حسين كاظمي و دوست آنها آجوداني تصميم مي‌گيرند، يك گالري نقاش باز كنند. وقتي از مراجعه به ادارات زيربط خسته مي‌شوند با پولي كه از فروش تابلوها و وام بدست مي‌آيد نگارخانه‌ آپادانا يا كاشانه‌ هنرهاي زيبا را نبش خيابان بهار در سال 1328 تأسيس مي‌كنند.


جوادي پور درباره‌ تأسيس آپادانا مي‌گويد: سال 1325 و 1326 بود كه من از دانشكده فارغ التحصيل شدم. در آن زمان هيچ جايي به جز انجمن‌هاي فرهنگي خارجي براي نمايش آثار وجود نداشت، و شهرداري و وزارت فرهنگ و هنر هيچكدام كمكي نمي‌كردند و محلي نداشتند. تا اينكه من و حسين كاظمي كه باهم در يك آتليه نقاشي مي‌كرديم و يك دوست ديگرم كه در دانشكده معماري مي‌خواند و وكيل بود تصميم گرفتيم با هم مكاني را باز كنيم.


وی می‌افزاید: من با پولي كه از كاركردن در بانك بدست مي‌آورم، كاظمي با پولي كه از فروش پرتره‌هايش مي گرفت و دوستمان با حقوقي كه از وكالت بدست مي‌آورد يك جايي را در خيابان شاهرضا بعداز پيچ شميران نبش خيابان بهار اجاره كرديم. پنج دهنه مغازه بود كه ما تيغه‌هاي مابين مغازه‌ها را برداشتيم و يك سالن بزرگ شد. براي آن آرم و پوستر درست كرديم و در سال 1328 ما آپادانا را با نمايش تعدادي از كارهاي من، كاظمي، اسفندياري، ويشكايي و ضياءپور افتتاح كرديم. از يك عده افراد دعوت مي‌كرديم و خيلي خيلي مورد توجه قرار گرفت، آپادانا به حدي گرفت كه بعد از 10 ـ 20 روز اگر از راديو درباره‌ ساعت كار كتابخانه‌ ملي و موزه‌ها خبري مي‌شنيدم، آپادانا نيز در كنار آنها معرفي مي‌شد و ساعت كار و برنامه‌ آن هفته‌ آپادانا از راديو گفته مي‌شد.


جوادی پور ادامه می‌دهد: كم كم هزينه‌اي كه براي آپادانا گذاشته بوديم كفاف خرج و اجاره‌ آن را نمي‌داد تا اينكه تصميم گرفتيم هفته‌اي يك شب، آن هم پنجشنبه‌ها شب‌نشيني داشته باشيم براي اعضايي كه عضو آپادانا شده‌اند. به آنها بليط مي‌فروختيم و در ازاي آن يك شام سرد و نوشابه به آنها مي‌داديم، اجراي زنده موسيقي داشتيم و بعد كم كم دوستان ما پاي تابلوها مي‌ايستادند و درباره‌ تابلوها توضيح مي‌دادند و اين گفتگو تا ساعت 2 و 3 نصفه شب ادامه پيدا مي‌كرد. اين شب‌نشيني‌ها تا حد زيادي از نظر مادي به ما كمك كرد.


وی خاطرنشان می‌کند: ما دوستي داشتيم به نام رضا جورجاني كه خيلي علاقه‌مند به هنر بود، وي تعداد زيادي مقاله درباره‌ي هنر نو ترجمه كرده بود و از ما خواست كه يك جلسه‌ سخنراني در آپادانا براي وي ترتيب دهيم. ما سالن را براي سخنراني آماده كرديم و حدود 300 ـ 400 نفر از افراد سرشناس و اساتيد دانشكده و هنرمندان را دعوت كرديم. ظهر آن روز ايشان از تبريز به تهران آمد و براي سخنراني آماده شد. پشت ميز رفت و صحبتي كرد و مقدمه‌اش اين بود كه هنرمند وقتي كه كار مي‌كند هميشه بين توانش و آن چيزي كه در ذهنش دارد فاصله‌ خيلي زيادي وجود دارد. ليوان آب را برداشت و نوشيد و بعد به زمين افتاد. پزشكان آمدند و ديدند كه وي فوت كرده و يك سكته‌ آني انجام گرفته است.


بعد از آن ديگر روحيه‌اي براي ما باقي نماند و ديگر نتوانستيم در آن محيط كار كنيم حدوداً تا دو ماه بعد از آن دوستان متفرق شدند و آپادانا از بين رفت ولي چيزي كه از آپادانا باقي مانده، حدود 5 ـ 6 هزار نفر افرادي بودند كه به نوعي به هنر علاقه‌مند شدند، دنبال هنر رفتند و آپادانا اولين محلي بود كه به عنوان مركز تجمع هنرمندان بود.


این استاد پیشکسوت نقاشی ادامه می‌دهد: در سال 1343 يعني در شرايطي كه هنرهاي تجسمي نوين ايران درجهت اثبات موجوديت خود گا‌م‌هاي سريعي را برداشته بود و درحاليكه نمايشگاهها و بي‌نيال‌ها، استعدادهاي جواني را وارد عرصه‌ اين هنر كرده بود، و در فضايي كه از شور تجربه و شوق نوآوري مملو بود، چندتن نقاش و پيكره‌ساز و گرافيست و معمار جوان گردهم آمدند تا به ياري مادي و معنوي يكديگر مكاني براي نمايش آثار و مركزي براي تبادل جستجو‌ها و تجربيات خود فراهم آورند.
وی می‌گوید: به خواست مشترك اينان، كار مستقلانه و تلاش پر شور براي هموار كردن راه پيشرفت و مؤفقيت بود كه با روحيه‌هاي جوان وفق داشت: خود هنرمندان و علاقه‌مندان به هنر بايد آستين‌ها را بالا بزنند و به هر قيمتي شده راه پيشرفت و مؤفقيت خود را هموار كنند، دست دوستي به هم دهند و به خاطر هدف مشترك خود شانه به شانه‌ هم گام بردارند. براي ايجاد چنين محيطي چه كارهاي دشواري در پيش است كه بايد به همت خود هنرمندان و هنردوستان از پيش پا برداشته شود.
اولين بنيانگذاران اين نگارخانه‌ كه طي دهه‌ اخير هر يك نقشي را در هنر اين سرزمين برعهده داشته‌اند، عبارت بودند از: منصور قندريز، مرتضي مميز، سيروس مالك، صادق تبريزي، فرامرز پيل آرام، مسعود عربشاهي، محمدرضا جودت، قباد شيوا، فرشيد مثقالي، روئين پاكباز، هادي هزاوه‌اي، محمد محلاتي.


اولين نمايشگاهي كه از آثار اين هنرمندان در محل نگارخانه‌ تشكيل گرديد، با استقبال زيادي مواجه شد. گويي در مجامع هنري ضرورت تشكيل چنين كانوني مورد پذيرش قرار گرفته بود و لاجرم هر فرد علاقه‌مندي به طريقي تأييد خود را ابراز مي‌داشت. استقبال علاقه‌مندان بيشتر به ماهيت كار گروهي مربوط مي‌شد تا احتمالاً به كيفيت آثاري كه به نمايش در آمده بود و اين، گردانندگان نگارخانه‌ را به ادامه‌ كار ترغيب مي‌كرد.


چند نمايشگاه بعدي نيز كه به همين منوال برگزار شد، غالباً نموداري بود از فعاليت‌هاي هنري اين هنرمندان جوان در ارائه كارها و فكرهاي تازه‌ در زمينه‌ي نقاشي، پيكره‌سازي و هنر گرافيك… مسائل مالي از اولين مشكلاتي بود كه در برابر گردانندگان نگارخانه‌ قرار داشت و شايد يكي از دلايلي بود كه تعدادي از آنان را از ادامه‌ي همكاري منصرف كرد. در مورد انصراف تعدادي از دوستان دلايل ديگري را هم مي‌توان برشمرد كه كم و بيش با مسئله اختلاف سليقه‌ها ارتباط داشت. در اين اثناء افراد جديدي كه با كار گروهي موافق بودند، قدم پيش نهادند.


در هر حال محصول اين تغيير و تبديلات چنين بود كه رفته رفته خواست‌ها واضح‌تر مي‌شد و اعضاء گروه در كار خود مصمم تر مي‌گشتند و به موازات آن بينندگان نمايشگاهها نيز مشخص‌تر مي‌شدند، اگر چه در كميت‌ بينندگان در قياس با اولين نمايشگاهها نقصاني حاصل شده بود، ولي ازنظر كيفي سطح توقعات آنان ارتقاء يافته بود. بينندگان عموماً شور و اشتياق و تلاش هنرمندان را تأييد مي‌كردند. ولي اين بدان معنا نبود كه بر كار هنري آنها نيز صحه گذارند. چشم‌ها و زبان بيننده از سئوال پر بود. آيا امكان داشت از برابر اين پرسش‌ها بدون پاسخگويي قانع كننده رد شد؟ بيننده از هنرمند مي‌خواست كه كار خود را توجيه كند و ابهام آن را بشكافد. و اين يك خواست منطقي بود، زيرا بين تجربيات شخصي اين هنرمندان در قلمرو هنر نوين تا برداشتهاي قراردادي بينندگان نسبت به هنرهاي تجسمي شكافي ژرف وجود داشت.


اگر در ابتدا هنرمندان به نحوي از جوابگويي شانه‌ خالي مي‌كردند و يا پاسخ‌هايي در حد مجاب كردن آني بيننده ارائه مي‌دادند، اكنون اين مسئله اساساً مطرح بود: براي ايجاد ارتباط درست تر بين هنرمند و بيننده نه تنها توجيه و تشريح آثار ضروريست، بلكه بايستي عميقاً خصوصيات و ضوابط هنر به ويژه هنرهاي نوين مورد بررسي قرار گيرد و براي اين منظور مي‌بايستي همپاي ارائه‌ي آثار، در بالا بردن سطح دانش و شعور هنري نيز فعاليت كرد. بدين ترتيب نگارش مطالبي در توجيه كيفيت هر نمايشگاه، امري ضروري تشخيص داده شد و نيز ترجمه و تأليف كتابهاي مربوط به هنرهاي تجسمي و انتشار آنها به عنوان يك فعاليت مثبت تلقي گرديد.
از دومين سال فعاليت نگارخانه‌، كار انتشار كتب و رسالات و مجموعه‌هايي درباره‌ي نقاشي، پيكرسازي و معماري و گرافيك و … آغاز گرديد كه تا به امروز هم ادامه دارد. گر چه با توجه به امكانات محدود مالي و كم تجربگي، اين نشريات چه از نظر انتخاب مطالب و چه ازنظر ترجمه و نگارش داراي نقائصي بود، ولي مي‌توان مدعي شد كه اين اقدام، حداقل ديگران را به فعاليت در اين جهت ترغيب نمود. به طوريكه اكنون كتابهاي مربوط به هنرهاي تجسمي بخشي از فهرست نشريات بنگاههاي انتشاراتي را تشكيل مي‌دهد.


در مراحل بعدي اين فكر قوت گرفت كه بايد قسمتي از برنامه‌هاي ساليانه نگارخانه‌ها را به نمايشگاههايي در جهت هدفهاي آموزشي اختصاصي داد. بدينگونه با نمايش آثار چاپي نقاشان بزرگ جهان و گرافيست‌هاي معاصر، جنبه‌هاي متنوع و مختلف نقاشي و هنر نوين گرافيك ـ كه در جامعه ما تدريجاً اهميت پيدا مي‌كرد ـ درمعرض ديد عمومي و مورد بررسي قرار گرفت. در اين هدف آموزشي، هنر ملي و سنت‌هاي هنري گذشته‌ي ايران نيز از ياد نرفت. نمايشگاههايي مانند «عيدي سازي»، تصاوير كتب مذهبي، عكسهايي از صنايع دستي كهن ايران، مينياتورهاي قديم ايران و … نمونه‌هايي بود از اين نوع فعاليت. چون همكاري گروهي هنرمند جوان منجر به تأسيس نگارخانه‌‌ي ايران و ادامه‌ي حيات آن شده بود، از همان ابتدا نياز و اشتياق كسانيكه قدم‌هاي نخستين را در كار هنري برمي‌دارند، به خوبي درك مي‌شد و فراهم كردن امكان رشد آنان همواره مورد نظر گردانندگان نگارخانه‌ بود. اين طرز تلقي، بسياري از هنرمندان جوانتر را كه با هدفهاي اين مركز هنري آشنايي داشتند، به همكاري مستقيم و غيرمستقيم جلب كرد. چندتن از نقاشاني كه امروزه در محافل هنري ما از شهرت و مؤفقيت برخوردارند، نخستين نمايشگاههاي خود را در اين نگارخانه برگزار كردند. وجود اين همكاران جديد و چنين گرايش‌هاي صادقانه، طبعاً در استحكام نگارخانه‌ و قوت و دوام كوشش‌هاي آن مؤثر واقع شد.


گرچه با مرگ منصور قندريز و عدم همكاري مستقيم چندتن از بنيانگذاران، سيماي اوليه‌ نگارخانه دگرگون شده بود، ليكن با وارد شدن نيروهاي جوانتر نه تنها تدريجاً هدف‌هاي فرهنگي و هنري مشخص‌تر مي‌شد، بلكه ارتقاء كيفيت آثار هنرمندان به نحوي جدي در برنامه كار نگارخانه‌ قرار مي‌گرفت، برخورد فكرها و سيلقه‌ها از يكسو و احساس مسئوليت نسبت به موقعيت هنر اين سرزمين ازسوي ديگر، تدريجاً در بطن گروه گرداننده‌ نگارخانه‌، يك گروه هنري را نيز شكل داد. البته فكر جهت‌يابي در ديد هنري به صورت ايجاد يك گروه با خط ‌مشي واحد، از دومين سال تأسيس نگارخانه مطرح بود. چنانكه در بروشور نمايشگاهي كه از آثار پاكباز، جودت، شيوا، مثقالي و قندريز در آبان ماه 1344 تشكيل گرديد.


گروه هنري تالار طي يكسال و اندي به مباحثه در مسائل هنري جهان و ايران و نيز بررسي سنت‌هاي فرهنگي و هنري گذشته پرداخت و به خصوص در مسئله‌ي بازيابي اصالت‌هاي ملي و تحليل تأثيرات هنر غرب در هنر معاصر به كنكاش پرداخت. هدف كلي، تشخيص نقطه‌ي آغاز براي حركتي سالم در جهت پي‌ريزي هنر ملي بود. اين مباحثات طولاني با نمايشگاههاي متعدد گروهي نيز همراه بود كه به نوعي راه‌حلهاي عملي را براي دستيابي به هدف فوق پيشنهاد مي‌كرد. در بيانيه‌اي كه به سال 1348 به مناسبت يك نمايشگاه گروهي و با امضاي يك گروه منتشر شد، آمده بود: شايد منطقي‌ترين سخني كه درباره‌ي گروه ما و نقاشي ما مي‌توان گفت، اين باشد كه اولين كوشش براي شناخت مسائلي كه هر هنرمند راستين ناگزير به مواجهه با آنهاست، انجام شده است. به عبارت ديگر، هريك از ما به اين سطح از آگاهي رسيده‌ايم كه: در اين شرايط زماني و مكاني، نقاشي فقط تخليه‌ي بلا اراده‌ي محتويات ذهن يا ابزار احساسات فردي به زبان رنگ و طرح و …. نمي‌تواند باشد. چراكه انديشه‌ و احساس يك نقاش اگر به نقاشي به عنوان عنصري منتزع از واقعيت زندگي بنگرد، محتواي اصيل و مبين زمانه خويش را نمي‌تواند بپروراند….. در جاي ديگر اين بيانيه نوشته شده بود: … گروه ‌ما، با توشه‌ي ناچيز خود در ابتداي راهي است كه براي كشف يك حقيقت هنري بايد طي كند و در اين طريق، جستجو كاوش ممتد و صداقت در كار، به ما نيرو مي‌دهد كه هر چيز ناقص انديشه‌مان را به دور افكنيم و هر بدعتي را به محك تجربه زنيم و هر پديده‌ي نا آزموده‌اي را بيازمائيم. به اين جهت، قالبي كه ما در اين نمايشگاه براي بيان حرفهايمان انتخاب كرده‌ايم، لايتغير نيست و شايد روزي ما را در هيأت ديگري باز شناسيد.


حال مي‌توان نتيجه گرفت كه آن مباحثات نظري و تجربيات عملي و آن تلاشهاي پر شور و حرارت نتوانستند عملاً راه به جايي برند. نه تنها بدين دليل كه شناخت اعضاء گروه نسبت به هنر گذشته‌ ايران و مسير تحول هنر غرب كافي نبود، بلكه به علت آنكه اساساً اين گروه در يك شكل جامد و انتزاعي و بدون نگرش منطقي به روند حركت جامعه‌ ايران به راه‌جويي مي‌پرداخت نتيجتاً همه‌ تلاشها به بن بست مي‌رسيد. اگر هدف، دست‌يابي به هنري بود كه مناسبات راستين و پرمايه با جامعه داشته باشد و بتواند نقشي واقعي و سازنده همانند نقش هنر در ادوار پيشين اين سرزمين بيابد، محصولي كه از مجموع كارهاي نظري و عملي به دست آمد نوع ديگري از “هنر براي هنر” بود كه نه ريشه در سنت‌هاي فرهنگي داشت و نه در شكل‌گيري و سازندگي فرهنگ امروز نقشي مي‌توانست ايفا كند. پي آمد اين شور اگر نااميدي نبود، يك تأمل موقت بود تا مسائل از نو بررسي شود. در اين مرحله تجربه‌اي بر تجربيات گذشته افزوده شد: هنرمند بودن به تنهايي كافي نيست بلكه به عنوان هنرمند در ساختن جامعه مؤثر واقع شدن اهميت دارد.

 

منبع: ایلنا 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: تحریریه آکادمی هنر