نقاشی‌های عسل فلاح با عنوان «دنیای من» در گالری سیحون


 

به گزارش آکادمی هنر نمایشگاه نقاشی عسل فلاح با عنوان «دنیای من» در کالری سیحون از 16 بهمن ماه برگزار خواهد شد. لازم به ذکر است که علاقمندان می‌توانند از ساعت 16 الی 20 به این گالری مراجعه کنند. آدرس گالری: خیابان خالد اسلامبولی، كوچه چهارم، پلاك 11 می‌باشد.

 

بر طبق این گزارش ای نمایشگاه در کالری سیحون تا 22 بهمن‌ماه ادامه دارد. در زیر می‌توانید یادداشت علی اتحاد بر مجموعه نقاشی‌های عسل فلاح را مطالعه نمایید.

 

اسبرنگ- گیاهی است بجزیره حزیران روید در صحرای نرم و از زمین برآید "مانند صورت آدمی، سر و موی و دست و پا و دهن و چشم همه پیدا مگر کی رفتار  ندارد و مثل آن بر کوه لابیس درختهاست برگهاء فراخ دارد برهر برگی صورت آدمی" * و علت آن آفریدگار داند.

 

آیا اسبرنگ گیاهی است به صورت آدمیان؟ و یا بر کوه لابیس درختانی است که بر برگ هایش صورت انسان آشکار می شود؟ پاسخ منفی این پرسش ها نزدیک به یقین است. اما پرسش دیگری برجاست این درختان و کوه ها کجای جهان ما قرار گرفته اند و یا با پرسشی دقیق تر این موجودات و مکان ها کجای تاریخ گم شده اند؟ آثار عسل فلاح طرح هایی خطی برای "تشخیص هویت" گمشده های تاریخ اند 
حشرات، پرندگان، جانوران و درختان در هم تنیده از خواب های عسل فلاح سر بر آورده اند. گاهی رد پارچه ی ملحفه و گاه صورت و یا پیکر هنرمند که در جایی از تصویر به خواب رفته تاییدی بر این مدعاست. تک تک این عناصر مجموعه ای از آرزوها و ترس ها را کنار هم می نشاند، ترکیب شان می کند و ملغمه ای می سازد که پیکر هنرمند با آن اندود شده است؛ ملغمه ای از" کاش ها" و "مبادها". گرچه در مسیر تاویل آثار فلاح، روایت های اجتماعی بسیاری را میتوان بازخواند لیکن پیوند این آثار با جهان خصوصی هنرمند آن چنان محکم است که ترجیح می دهم تمامی خوانش های اجتماعی محتمل را فرو گذارم تا مسیر روایت به جهانی فردی محدود شود؛ چنان که نام مجموعه نیز بر این باور پای می فشارد 

 


روایت دوم شخص شاید بهترین مثال ادبی برای برخورد با تصاویر «دنیای من» باشد. روایتی که خواننده را در جایگاه شخصیت داستان قرار می دهد و راوی بدل به راهبری می شود که "تو" را به جلو می راند تا به قلب قصه وارد شوی. و با خارج شدن تک تک واژگان از "دهان اش جهان پیرامون "تو" آرام آرام ساخته می شود. او می گوید "باش" و "می شود.

 

تو از صندلی ات کنده می شوی، در میان درختان لخت به راه می افتی، طناب ها آرام آرام بر تن درختان پیچ و تاب می خورند و همچون عشقه از شاخه ای به شاخه ی دیگر می پیچند. آرام و خاموش بر برف های زیر پایت زانو می زنی، می نشینی، بی حرکت می مانی تا طناب ها دوره ات کنند و آن چنان سخت در برت گیرند که دیگر مجال حرکت نیابی. آن قدر می نشینی تا پرنده ای که هرگز آن را نخواهی دید بر شاخه ای در میان برف ها تخم بگذارد. حالا پرنده پر کشیده. ."می توانی به پشت سر نگاه کنی و شاهکار پرنده ی افسانه ای را شاهد باشی؛ این همه نقل قولی از داستانی نانوشته است. داستانی که تنها برش هایی از آن به تصویر در آمده است. نگاه دوم شخص به «من»ِ هنرمند بیش از هر چیز پای کابوس ها را به میان می کشد؛ رویاهای کابوس واری که شاید با روایت کردن شان – و نه با تاویل- ویران شوند. رابطه ی رویا و جهان های گمشده ای که در آغاز از آن سخن رفت رابطه ای است که به شکلی خاص در «خویشتن شناخت» [عرفان] نظری ایران و در شکلی گسترده تر خاورزمین قابل پیگیری است. «خویشتن شناخت» شرقی به شکلی هستی شناختی رویا را همسنگ سپهر خیال – با تخیل خلط نشود- می داند.

 
"چوانگ تسو [حکیم چینی سده ی چهارم پیش از میلاد] نیز می گوید: زندگی مثل یک رویاست. من و تو که در این لحظه با هم گفتگو می کنیم، دو خواب دیده ی بیدار نگشته ایم، ... هیچ کس آن عاملی را که از او «او» ساخته واقعاً نمی شناسد و از سرشت نهانی «من»ِ خود، آگاه نیست. همان کس که خواب دیده که پرنده ای در حال پرواز در آسمان هاست، پس از آن خواب می بیند که ماهی غوطه ور در قعر آب هاست. او نمی داند آن هنگام که این گفته ها را بر زبان می آورد، خواب است یا بیدار" [افسون زدگی جدید؛ هویت چهل تکه و تفکر سیار، داریوش شایگان، ترجمه ی فاطمه ولیانی، نشر و پژوهش فرزان روز، ١٣٨٠، ص ٤١٨].   بدین ترتیب جهان بدل به قلمرو استحاله های تمثیلی می شود؛ جهانی که رویا در رویا و یا «خیال فی الخیال» است. جهانی که هنرمند، مخاطبان، نگارنده ی این بندها و تک تک آثار آویخته بر دیوار را نیزدر بر می گیرد

 

 

*عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات، محمد بن محمد بن احمد طوسی، الرکن الخامس، باب الالف، سده ی ششم

 

 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: تحریریه آکادمی هنر