پیتر بردشاو درباره مستند دیوید لینچ: زندگی هنری David Lynch: The Art Life

 

 

این فیلم/پرتره‌ای است از یک هنرمند در جوانی. به همراه عکس‌های مونتاژ شده‌‌ی خانوادگی هنرمند. دیوید لینچ از پیشینه‌ی خانواده‌اش می‌گوید و شروع کار هنری‌اش به عنوان یک هنرمند و نقاش و حرکتش به سمت سینمای تجربی. فیلم با نمایش سال‌های جوانی لینچ(اواسط دهه‌ی سوم زندگانی هنرمند) به اتمام می‌رسد. یعنی سال‌هایی که او با اجازه‌ی ساخت اولین شاهکارش؛ کله‌پاک‌کنی از انستیتوی فیلم آمریکا خارج و به لس آنجلس می‌رود تا بر روی این طرح سینمایی‌اش کار کند. 


لینچ در بخشی از مستند می‌گوید که کارش مایه شگفتی و ترس پدرش شده بود. پدرش به او می‌گفت که هرگز بچه دار نشود و هنر را ول کند و برود پی یک کار نان و آب دار اداری. لینچ در آیداهو، ویرجینیا و مونتانا بزرگ شد. آمریکای میانه، آمریکایی که او ستایش می‌کرد. او لحظه‌ای را به یاد دارد که برای اولین بار غرابت‌ها را در زیر لوایی از هنجارهای معمولی دید. به گفته‌ی خودش بچه که بود، زن زیبا و عریانی را دید که پریشان در خیابان می‌دوید. واقعه‌ی غریبی بود که شاید کل زندگی خلاقه‌ی او را رقم زد.

 


اما آنچه در این فیلم برای من عجیب است این است که آن سعی نمی‌کند هرگز لینچ را یک سینه‌فیل یا یک شیفته‌ی بزرگ به تاریخ هنر نشان دهد. نام هیچ فیلمساز یا هیچ هنرمند دیگری در طول فیلم برده نمی‌شود. در این مورد به نظر می رسد که لینچ کاملاً بی‌گناه باشد. به واقع او هنرمندی بوده که کار خودش را بدون اینکه بداند دیگران چه می‌کنند، انجام می داده است. زمانی که او درباره‌ی حرکت هنر به سمت فیلم[سینما] صحبت می‌کند، می‌گوید: «سینما نقاشی است...به اضافه‌ی صدا». مشخص است که او درباره‌ی تاریخ سینمای تجربی نمی‌داند. این فیلم به واقع به صورت کاملاً ویژه‌ای تصویری از یک هنرمند غریزی را به ما نشان می‌دهد. هنرمندی که قائم به ذات خودش است. کسی که شبیه هیچکس نیست.

 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: تحریریه آکادمی هنر