نقد فیلم یک روز بخصوص ساخته همایون اسعدیان؛ همه چیز تکراری است!

فیلم یک روز بخصوص

همایون اسعدیان پس از دو تجربه خوب «طلا و مس» و «بوسیدن روی ماه» این بار با «یک روز بخصوص» یک عقبگرد مجدد به دوران فیلم‌های تلویزیونی با قصه‌های تکراری دارد. در مرکز داستان حامد (با بازی مصطفی زمانی) روزنامه‌نگاری است که دست به افشای یک فساد اقتصادی و دارویی زده است و از سوی دیگر خود درگیر یک عمل غیرقانونی برای اهدای قلب به خواهرش است.

 

«طلا و مس» و «بوسیدن روی ماه» دو خطی‌های بسیار ساده‌تر اما زیرلایه‌های معنایی به مراتب پیچیده‌تری داشتند که هر دو مخاطب را مشتاق اثر بعدی اسعدیان می‌کردند، اما در اینجا این تقابل افشاگری فساد و دست زدن خود حامد به فساد تنها ابزاری برای پندهای بسیار تکراری هستند. داستان پیوند عضو یک داستان امتحان پس داده برای غلیان احساسات مخاطب تلویزیون بوده و اسعدیان بدون هیچ تفاوتی آن را به یک مدیوم مهیجی آورده که هیچ تفاوتی بین نسخه تلویزیونی و سینمایی جز برخی میزانسن‌ها و تدوین نیست.

 

حامد که خود همسرش را از دست داده این بار هر کاری از دستش بر می‌آید برای نجات خواهرش انجام می‌دهد. خواهر تنها بین 3 تا 6 ماه با قلب مریض‌اش زنده می‌ماند. این زنگ خطر حامد را آماده هر واکنشی می‌کند تا اینکه به دست بردن در نوبت پیوند ختم می‌شود. این ضعف مشهودی و عدم پیچیدگی که از آن سخن گفته شد را با مثال تطبیقی از اثر خود اسعدیان توضیح بدهم. شخصیت پردازی در چنین درام‌هایی در روابط شکل می‎گیرد. رابطه همه چیز را شرح می‌دهد و برای تماشاگر باورپذیر می‌کند. رابطه سیدرضا و زهراسادات در «طلا و مس» به گونه‌ای بود که تلاش‌های سیدرضا نیز باورپذیر بود. ما در طلا و مس با لایه‌های ارتباطی سیدرضا با زهراسادات و مهمتر از آن با لایه‌های وجودی خود سیدرضا آشنا می‌شویم. سیدرضا به خودشناسی در ارتباطات دیگر می‌رسد و می‌تواند دست به انتخاب زند. در «یک روز بخصوص» بالعکس ما هیچ رابطه ویژه‌ای بین این خواهر و برادر مشاهده نمی‌کنیم. تماشاگر همانطور که حامد به سمانه (با بازی پریناز ایزدیار) گوشزد می‌کند اگر خواهر خودت هم بود ... باید مجاب شود پس ما به جای آشنایی با این رابطه باید به دنبال تصویر حامد در یافتن پول برای دست زدن به عمل قهرمانانه‌ای باشیم که از نظر اخلاقی ما با مشکل روبه‌روست و خودش آن را می‌پذیرد.

 

تا همین‌جا که حامد از نظر اخلاقی خود را مجاب کرده نیز فیلم اسیر یک تکرار و کلیشه می‌شود، آن هم آنقدر رو که تخت بغل خواهرش را به کس دیگری داده‌اند که پدرش حاضر به پرداخت پول برای جابه‌جایی نوبت است. مثل دو مشتری پای یک ملک رو در رو و در رقابت. مخاطب به جای آشنایی حامد و سمانه نیز تنها یک سری رفت و آمد در جست‌وجوی پول را دنبال می‌کند. قرار نیست جزییاتی از هیچ چیز روشن شود فقط حامد باید ماشین، خانه و طلاهای همسر فوت شده‌اش را بفروشد تا نوبت را جابه‌جا کند.

 

وقتی فیلم همه چیز را یک طرفه و تکراری به تصویر می‌کشد این می‌شود که شخصیت‌های جنبی چون دوست پسر خواهرش، سمانه و دوست خودش تبدیل به افرادی می‌شوند که به حامد پند اخلاقی دهند که تو داری با جان کس دیگری بازی می‌کنی و همان‌طور که در بالا اشاره شد آن دو مشتری پای یک ملک توجیه اخلاقی برای حامد است که اگر او پا پس کشد کس دیگری ملک را معامله می‌کند و باز هم شخص اصلی سرش بی‌کلاه می‌ماند. شخصیت‌های مکمل تنها کاری که می‌کنند حامد را به گفتن حقیقت به خواهرش سوق می‌دهند و باز هم این مسئله تکراری پیش می‌آید که خود مریض پا پس می‌کشد.

 

موضوع جذاب تم اصلی در دو فساد فقط به نحو ساده‌ای در فیلم استفاده می‌شود که حامد ناچار به قرض کردن از شرکتی شود که آن‌ها را رسوا کرده و گزارش را منتشر نکند. این فیلم به راحتی می‌توانست نیم ساعت هم کوتاه شود و هیچ فرقی نکند زیرا نیاز نیست در چهار ساعت حامد از اقصی نقاط تهران به بیمارستان با یک تلفن بیخود و بی‌جهت سر بزند. جشنواره امسال پر از فیلم‌های تکراری و خنثی است که در عین التهاب موضوع هیچ کنش و واکنشی ملتهبی ندارد و درام تخت پیش می‌رود.

 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: نرگس جهانبخش

کارشناس ارشد پژوهش هنر

همکاری با آکادمی هنر از 1391

نویسنده و مترجم