نقد فیلم مهتاب Moonlight / درامی ویرانگر از زندگی یک همجنس‌خواه سیاه‌پوست در آمریکا

 

 

امسال سال چندان خوشی برای گروه‌های اقلیت در آمریکا نبوده است. در طول سال پلیس آمریکا چندین بار به عمد یا سهو چندین سیاه‌پوست را مورد هدف قرار داده و به قتل رساند. اقداماتی که در برهه‌ای از زمان باعث ایجاد تنش بین فعالین مدنی و پلیس شورشی در آمریکا شد. در هر صورت این موضوع می‌توانست که برای صنعت سینمای هالیوود نیز جذاب باشد. سینمایی که به واقع در طول زمان نشان داده است علاقه دارد به سرعت به بحران‌های ایجاد شده در درون جامعه‌ی متشکل از اقلیت‌های گوناگون آمریکا را بازنمایی کند یا لااقل بدان‌ها واکنش نشان دهد. محصول امسال این سینما نیز در مواجهه با بحران‌های درون گفتمانی جامعه دو فیلم «مهتاب» و «تولد یک ملت» است. یکی منسوب به سینمای هنری و مستقل آمریکا و دیگری محصول روی دیگر صنعت سینمای آمریکا که برخلاف اولی بیشتر اشتیاق گیشه را دارد تا تحسین جشنواره‌ای.


در هر صورت با اینکه حتی اکران مهتاب همزمان شده با نمایش فیلم تولد یک ملت - که هر دوی این آثار درباره زندگی سخت سیاهپوستان می باشد و البته از هر دو به عنوان شانس های اسکار یاد می شود - اما تفاوت عمده ای که مهتاب با تولد یک ملت دارد در این است که در اینجا خبری از سر دادن شعار و حق طلبی نیست و تنها سازندگان به روایت داستان زندگی یک سیاهپوست در شرایطی سخت پرداخته اند بدون آنکه بخواهند راه حلی در آن ارائه نمایند. این به واقع داستان جانکاهی است از زندکی مصیبت‌بار یک سیاه‌پوست آمریکایی که نمی‌داند با گرایشات جنسی استثنائی‌اش چه کند. کاراکتری که به عبارتی دیگر یک اقلیت بحرانی برای جامعه‌ی آمریکایی محسوب می‌شود. او هم سیاه‌پوست است و هم هم‌جنس‌خواه. و بحران اصلی زندگی او نیز همین است. او اقلیت ویژه‌تر و دردسرسازتری است. در اینجا بهتر است داستان سه‌پرده‌ای فیلم جدید بری جنکینز را مرور کنیم:

 


در سن 9 سالگی، «کوچولو (کایرن در کودکی)» یک مهاجر کوبایی فروشنده‌ی مواد به نام «خوان (ماهرشالا علی)» را در مقام پدر نداشته‌ی خود می‌انگارد؛ خوان نیز او را زیر بال و پر خود گرفته در حالی که مادر معتادش هیچ توجهی به او ندارد (با بازی نائومی هریس که نقش را به نحو احسن مصور کرده). «ترسا (جانل مونای)» دوست خوان تلاش می‌کند برای کایرُن مادری کند تا کمی اعتماد به نفسش بالا رود، ولی این باعث حل مشکلاتش در خانه یا مدرسه نمی‌شود. به همین دلیل او با همکلاسیش کوین (جیدن پینر) تنها پسری که او را به ایستادگی در برابر قلدرهای مدرسه تشویق می‌کند، دوست می‌شود و همین حمایت‌های او، به کایرُن در شناخت گرایش‌هایش کمک می‌کند.

 


همان طوری که بدیهی به نظر می رسد، مهتاب برخلاف تولد یک ملت شرح مصیبتی است عمیق در یک نگاه موقتی و گذرا. برداشت نویسنده و کارگردان فیلم؛ بری جنکینز از داستان تارل آلوین مک‌کارنی به نام «پسرهای سیاه‌پوست زیر نور مهتاب، آبی دیده می‌شوند» درامی زیباست که هم گویا و صریح است و هم حماسی که مملو از تصاویر مجذوب‌کننده و تبادلات احساسی‌ست. فیلم در سه دوره‌ی مختلف، دنیای مرد جوان سیاه‌پوستی را کاوش می‌کند که به دنبال یافتن جایگاه خود در این جهان است در حالی که با تمایلات متفاوت جنسی خود، فشار ناشی از تحصیل و خانواده‌ی از هم پاشیده دست و پنجه نرم می‌کند. قدرت داستان از تانی میان کلمات ناشی می‌شود و تلاشی ابدی برای یافتن درست‌ترین آن‌ها.

 


با وجود این‌که مکان فیلم در میامی است، اما بیشتر در چارچوب فکری قهرمان جوان خود طی می‌شود. داستان آن با خجالتی‌ترین روزهای «کایرُن (آلکس هیبرت)»، کودک لاغراندام و نحیف آغاز می‌شود که قلدرهای مدرسه او را کوچولو خطاب می‌کنند. در فصل دوم، کایرن تبدیل به نوجوانی شده (با بازی اشتون سندرز). در واپسین فصل مدرن فیلم، او طی تغییری دراماتیک به جوان بالغی مبدل شده که لقب سیاه را به دوش می‌کشد (با بازیگری ترِوانته رودز). اما او هنوز کاملا درنیافته که چگونه احساسات طبیعی خود را بیان کند و همین‌جاست که حقه‌ی بزرگ فیلم رخ می‌دهد. جنکینز و تیم بازیگری فوق‌العاده‌اش، در خلق تعلیقی قدرتمند درباره‌ی این که چه‌وقت و چگونه این شخصیت سرخورده به سرحد آزادی احساسی دست پیدا می‌کند، بسیار موفق بوده‌اند.

 


قاب‌های فیلمبرداری شده توسط «جیمز لاکستون» گویی قطعاتی از یک شعر را مجسم کرده؛ جنکینز ظرافت و صراحت داستانش را در تبادلات گوشه‌های زرد و سیاه خیابان و شام شبانه می‌بیند. شیوه‎ی فیلمسازی او پر از جزئیات هدفمند است و هیچ شکی در قدرت قصه‌گویی و کنترل او بر اوضاع نیست.

 


اکران چنین فیلمی در سینمایی که این روزها کمتر به سیاه‌پوستان اهمیت می‌دهد، غنیمت است. دوران باراک اوباما به سر رسید؛ دورانی که تنوع نژادی و بحث‌های مختلف پیرامون آن سوژه‌ی داغ روز بود. در این تصویرِ مسحورکننده از این دنیای خفقان‌آور، کایرُن آرزو می‌کند کاش می‎توانست تطهیر شود. مهتاب علی‌رغم لحن محزونش، به منزله‌ی فانوس درخشانی از امید برای کسانی همانند کایرن است.

 

 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: بهروز صادقی