چرا لا لا لند موفق‌ترین فیلم سال است؟

 

 

کمدی های رمانتیک در تاریخ جوایز اسکار موفقیت چندانی نداشته اند ولی «لا لا لند» این سنت را شکسته است. اما چرا این فیلم شایسه چنین رکورد تاریخی در نامزدی جوایز اسکار است؟ یک ماه و اندی پیش «لا لا لند» در جوایز گلدن گلوب رکورد شکست و اولین فیلمی شد که هفت جایزه دریافت کرد. بنابراین نامزدی آن در ۱۴ رشته از جوایز اسکار ۲۰۱۷ جای تعجب ندارد. این جوایز تمامی رشته های اصلی، از جمله دو جایزه برای بهترین ترانه اوریژینال را شامل می شود و به این ترتیب از نظر تعداد نامزدی در جوایز اسکار در کنار فیلم های «همه چیز در باره ایو» و «تایتانیک» قرار می گیرد.


کاملا طبیعی است که این حد از موفقیت واکنش های منفی را نیز برانگیزد. به عنوان مثال هفته نامه اکونومیست می نویسد: "با توجه به مباحث سال گذشته در مورد حضور ضعیف غیرسفیدپوست ها در اسکار بسیاری معتقدند که امسال فیلم هایی با مضامین سیاسی و اجتماعی مثل «مهتاب» ،«لاوینگ» و«تولد یک ملت» به حق باید مرکز توجه و مورد ستایش قرار بگیرند."

 


این واکنش قابل درک است. در مقایسه با مهتاب، چهره های پنهان و حصار  که هر سه در رشته بهترین فیلم نامزد شده اند، لا لا لند چندان پیشرو به نظر نمی آید. ولی این به آن معنا نیست که برای رای دهندگان آکادمی اسکار گزینه ای کلیشه ای و بزدلانه است. این واقعیت که فیلم هیچ پیام سیاسی ندارد ولی با این همه لایق درو کردن جوایز است غیرمتعارف بودن فیلم را نشان می دهد.

 


نامزدان جوایز اسکار ۲۰۱۷ در حد کم سابقه ای متنوع هستند و تعداد فیلم هایی که به محصولات مستقل می مانند به نسبت سالهای قبل بیشتر است. ولی آنچه تغییر نکرده این است که آکادمی اسکار هنوز هم به درام های سنگین در مورد موضوعات جدی گرایش دارد. موضوع برندگان رشته بهترین فیلم معمولا فاجعه کودک آزاری (اسپات لایت)، برده داری( دوازده سال بردگی)، جنگ (مهلکه) و فقر (میلیونر زاغه نشین) است. حتی «بردمن» و «آرتیست» که جدیدترین برندگان اسکار با موضوعات مربوط به هنرهای نمایشی و سرگرمی بودند، قهرمانان داستان خود را در افسردگی و از خودبیگانگی غرق کرده بودند. در مقایسه با این روند، شخصیت های جوان و با استعداد، سالم و جذاب فیلم دلیل چندانی برای گله کردن ندارند. به همین خاطر این فیلم خارق العاده است و حتی درخشش آن در فصل جوایز سینمایی کاملا متفاوت بوده است. در اساس یک کمدی رمانتیک است و کمدی های رمانتیک طبق سلیقه اسکار نیستند.

 

آخرین باری که یک کمدی رمانتیک جایزه اسکار را برد فیلم «آنی هال» در سال ۱۹۷۸ بود. از آن زمان به بعد کمدی رمانتیک در موارد انگشت شماری نامزد شده اند. در سال ۱۹۹۵ «چهار عروسی و یک خاکسپاری» در میان نامزدان بهترین فیلم بود. اگر مفهوم ژانر کمدی رمانتیک را کمی بازتر کنیم می توان «جری مگوایر» در سال ۱۹۹۷ و «بهتر از این نمی شه» در سال ۱۹۹۸ را هم منظور کرد، هر چند هیچیک جز شانس های اصلی نبودند.

 

در دو دهه پس از آن، اسکار در مجموع فیلم های کمدی رمانتیک را نادیده گرفته است با وجودی که در سال ۲۰۱۰ تعداد نامزدان رشته بهترین فیلم به ۱۰ مورد افزایش یافت.

 


در صحنه های رقص جذابیت و طنازی که نیمه اول فیلم را دربرمی گیرد حتی یک گام غلط برداشته نمی شود. دیمین شزل (کارگردان فیلم) میا (با بازی اما استون) را در نقش زن جوانی عاشق بازیگری و سب (با بازی رایان گاسلینگ) را در نقش نوازنده پیانوی جاز به ما معرفی می کند. در صحنه های اول فیلم که هر دو در ترافیک گیر کرده اند نگاه خصمانه ای رد و بدل می کنند. به فاصله کوتاهی میا در یک رستوران مجذوب سب می شود ولی او به خاطر اخراج از کارش چنان دلخور است که از کنار میا عبور می کند و در شلوغی خیابان گم می شود.

 


تا این مرحله در یک فیلم کمدی رمانتیک معمولی قرن بیست و یکمی شخصت های داستان قاعدتا باید مست می کردند، هماغوش می شدند و بعد هر یک به دوستان نزدیکشان می گفتند که چه اشتباه خجالت باری مرتکب شده اند. اما دیمین شزل در اولین صحنه های فیلم شغل و آرزوهای دو شخصیت اصلی داستان را نشان می دهد. وقتی که در نهایت با یکدیگر گفتگو می کنند تماشاچی برای پذیرش عاشق شدن آنها آماده شده است. و حتی در آن مقطع نیز سرعت حرکت داستان آرام و همراه با اعتماد به نفس دلچسبی است.

 


در صحنه جذابی که در یک مهمانی در استخر اتفاق می افتد، میا به خاطر نواختن ترانه یک گروه موسیقی دهه ۸۰ به سب طعنه می زند ولی بعد که با یک قطعه فی البداهه موسیقی جاز می رقصد علاقه او به کنایه زدن به خوبی منعکس می شود. بعد از پایان مهمانی، در هوای گرگ و میش برای آشنایی بیشتر با یکدیگر قدم می زنند. علامت هالیوود در پس زمینه دیده می شود که اشاره ای به علاقه وافر میا به بازیگری و سینماست و بالاخره منظره رصد خانه گریفیس مثل بوم نقاشی پدیدار می شود.

 


به نقل از جاد آپاتو باید گفت: "وقتی کمدی موفق است، خیلی سهل به نظر می رسد. به همین خاطر مردم فکر می کنند خلق مصیبت دشوارتر است." اما پروراندن یک رابطه عاشقانه مدل قدیمی در لا لا لند  نیز خیلی سهل و ساده به نظر می آید. اما اگر سخت نبود چرا هیچکس انتظار ندارد که دیمین شزل چنین چیزی خلق کند؟

 

 

یکی از شانس هایی که کارگردان آورد این است که گزینه های اولیه او برای بازی در نقش دو شخصیت اصلی داستان یعنی اما واتسون و مایلز تلر این نقش را نپذیرفتند. به این ترتیب راه برای بازی دوست داشتنی و هماهنگی خوبی که بین اما استون و رایان راسلینگ می بینیم هموار شد. این دو قبلا در فیلم های «جوخه گانگستر» و  «دیوانه وار، احمقانه، عشق» (عشق دیوانه و احمق) در مقابل یکدیگر بازی کرده اند. کلید جذابیت متقابل آنها، گذشته از فریبندگی هر دو، روش بسیار متضاد بازیگری آنهاست. اما استون چه عصبانی و چه خوشحال، احساسات درونی اش نه فقط در چشمان درشتش بلکه در سراسر چهره اش هویدا است.

 


در مقابل رایان گاسلینگ یکی از بازیگران هالیوودی است که به بهترین نحو احساساتش را نشان نمی دهد و ترجیح می دهد درون خود را فقط با پوزخند و بالابردن ابروهایش بیان کند. همین عدم تعادل است که باعث می شود تماشاچیان آرزو کنند بلکه سب نیز در بیان احساساتش مثل میا باز و سخاوتمند باشد.
البته کیفیت های این فیلم فراتر از همخوانی بازیگران و شخصیت های داستان است. نامزدی آن در ۱۴ رشته از جوایز اسکار مدیون فیلمبرداری خوب، رنگهای شاد لباسها و طراحی صحنه به سبک پاپ آرت و ترانه های گیرای جاستین هورویتز است. جادوی نهفته در یک ساعت شناور اول فیلم آن را لایق جوایزی کرده که تاکنون گرفته و یا خواهد گرفت. جادوی یک کمدی نفیس در مورد دو نفر که با هم موسیقی زیبایی خلق می کنند.

 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: تحریریه آکادمی هنر