استبداد زدگی و نگاه مضمون گرایانه به هنر

 

1

 

استبدادزدگی در تعریف به معنای درونی شدن مونولوگ قدرت در ناخوداگاه جمعی افراد یک جامعه است. شاید تکرار جملات روزمره ای چون « حتما باید زور بالای سر ما باشه » نمونه ای از این نوع گرایش ناخودآگاه باشد که طبیعی است در روان افراد جامعه ایرانی با پیشینه سه هزار سال استبداد صغیر و کبیر درونی شده باشد. از مهمترین آفت های چنین درونی سازی از بین رفتن قوه نقد و تحلیل و پذیرش انفعالی هر گفتاری که به یک منبع قدرت (کاریزماتیک ، ماهوی و الهی و...) متصل است، می باشد. در واقع گفتار فارغ از مضمون آن، اعتبارش را از گوینده می گیرد. به عنوان مثال ذکر عبارت هایی چون « بزرگی می گفت : ....»، « معصومی می فرمود : ...» که در واقع عبارت پیش از « : ...» خود ضامن اعتبار و پذیرش بی قید و شرط صدق آن است. حال می خواهم نشان دهم که چگونه مضمون گرایی هنری نیز یکی از خصوصیت های ناخودآگاه جمعی استبداد زده است.


2

 

یکی از ویژگی های هنر مدرن خاصیت کشف پذیری آن است. اگر در هنر کلاسیک هدف نویسنده بیان نتیجه ای از اثر هنری و انتقال آن به مخاطب اثر بود، در اثر هنری مدرن معنا با مشارکت مخاطب ساخته می شود. بنا بر نظریه  مرگ مولف « رولان بارت » آفریننده اثر هنری چون در لحظه خلق اثر به شکل مطلق وامدار خوداگاه خود نیست و ناخودآگاه مولف نیز (که بر او پوشیده است) در این آفرینش مشارکت می جوید بنا بر این ، این امکان وجود دارد که میزانی از معنا را مخاطبی کشف کند که شخص مولف از آن بی خبر است (یکی از مثال های معروف آن تحلیل «فرانسوا تروفو» از فیلم « سایه یک شک – 1943» ساخته « آلفرد هیچکاک» است که در آن تروفو زیبایی هایی را در فیلم کشف می کند که خود کارگردان بدون قصد و نیت قبلی انجام داده بود ). وقتی مولف به صورت صد در صد خالق معنای اثر خود نیست و یا باز به قول بارت  اثر هنری از لحظه خلق ، موجودیتی مستقل یافت بنا بر این در اثر هنری مدرن معنا یا کشف تنها وقتی حاصل می شود که ذهن مخاطب نیز در تفسیر آن مشارکت جوید.

 

3

 

در ایران نگاه به اثر هنری اغلب رنگ و بوی مضمونی دارد. به عنوان مثال اغلب افراد وقتی به تماشای فیلمی سینمایی می نشینند این سوال پیش می آید « که این فیلم چه چیزی را می خواست بیان کند » . این نوع تقلیل اثر هنری به یک بیانیه که در آن مولف تنها خواسته اش انتقال مضمونی ایدئولوژیک به مخاطب است واجد بار آشکاری از روان سرکوب شده و سرکوب گر است. آدورنو فیلسوف مکتب فرانکفورت با کمک مفهوم « موناد » های « لایبنیستی » - سلول های واجد تمامی تاثیرات کلی اثر و مستقل از هم که مجموع آنها اثر را می سازد – به زیبایی مفهوم فرم اثر هنری را نشان می دهد. بنابر این مفهوم آدورنو « اصل تساوی فرمال » را بیان می کند که در آن اگر اثر هنری را در مرکز دایره ای فرض کنیم موناد ها یا اجزای زیبایی شناسی تمامی بر روی محیط دایره و به فاصله یکسان از از مرکز واقع شده اند. ماده خلق اثر هنری (سنگ ، بوم نقاشی ، نوار سلولوئید و...) ، ابزار خلق ( تیشه ، قلمو ، دوربین 8 میلیمتری و...) ، تکنیک خلق ( نحوه تراش ، نوع فیلمبرداری‌ و..) ، سبک کاری مولف ، مضمون اثر و در نهایت استایل (موقعیت اجتماعی و تاریخی خلق اثر ) همه موناد های زیبایی شناسی اثر هستند که همان گونه که گفته شد تقلیل اثر به تحلیل های تماتیک (مضمون گرایانه ) نه تنها از بین بردن یا از قلم انداختن زیبایی های فرم اثر هنری (اغلب با پیش زمینه ماکیاولی هدف (مضمون) ، وسیله (شکل و سبک و تکنیک و جنس و...) را توجیه می کند) می باشد که علاوه بر آن یکی از معیارهای سنجش استبداد پذیری و « یک سخن بس است ! » پذیری روان جامعه استبداد زده تاریخی ماست.  

 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: دکتر مهدی ملک

استادیار دانشگاه آزاد اسلامی

سمت در آکادمی هنر: دبیر روانکاوری