لذت آنارشیسم: درباره کمدی برادران مارکس

 

 

برادران مارکس (گروچو، هارپو، چیکو و زیپو) اولین کمدین های بدجنس تاریخ سینما بودند. اگر کمدی چاپلین در فضای سانتی مانتالیسم عصر ویکتوریایی محبوب بود و باستر کیتون و هارولد لوید با خلق شخصیت هایی که در مواجهه با زندگی مدرنیزه شده دچار مشکل بودند ، تماشاگران را به خنده می انداختند، در کمدی برادران مارکس عملا مرزبندی زمانی - مکانی برای شوخی وجود ندارد. در فیلم های قابل توجهی که آن ها در فاصله سه دهه 1920 تا 1950 می سازند ، سیاست ، موسیقی اپرایی قرن نوزدهمی، فضای آکادمیک آموزشی و یا به تعبیر کلی تر کلیه مظاهر بورژوازی ابتدای قرن بیستمی به بازی گرفته می شود. طنزی که در عمق خود به تلخی نیهیلیستی نویسندگان طنزپرداز اروپایی مثل " براتیسلاوا نوشیچ " پهلو می زند.


شاید یکی از دلایل موفقیت بسیار آن ها خصوصا در فاصله 1920 تا 1940 شرایط خاص اقتصادی و فرهنگی امریکا باشد. سقوط ارزش سهام و متعاقب آن بحران اقتصادی شدید در دهه 1930 که فقر و بیکاری و تبهکاری را در سرزمین رویاها به دنبال داشت تاثیرات گسترده ای را بر هنر و ادبیات این دهه گذاشت. شکل گیری سینمای گنگستری - مثل صورت زخمی یا سزار کوچک ، به عنوان بهترین نمونه های آن - یکی از جلوه های آن در سینما بود که در آن ضد قهرمان بیکس و تنها در پایان فیلم به شکل بی رحمانه ای در برابر زندگی نابود می شد. از طرف دیگر و از آن جایی که هر سویه تراژیکی در بطن خود سویه ای کمیک را نیز به همراه دارد ، پس آن سوی سکه کمدی نیز جلوه ای دیگر از واکنش هنری در این سالها به شمار می رفت. شکل گیری کمدی " اسکروبال " - Screwball- که در آن خلق شخصیت های فقیر و شاد در تقابل شخصیت های مرفه غمگین و در نهایت ترجیح عشق در دوگانه عشق / ثروت مولفه اصلی بود (مثل فیلم های این دهه فرانک کاپرا، به عنوان نمونه: در یک شب اتفاق افتاد / 1934) از این رو کاملا تامین کننده مصرف فرهنگی طبقه ای است که سینما را مفری برای دردهای روزمره زندگی واقعی می دانند.

 

در این میان کمدی برادران مارکس به شکل زیرکانه ای با پر رنگ کردن سویه های آنارشیستی سینمای گنگستری (شکستن قانون ، عدم رعایت مرزبندی اخلاقی مثل بد دهنی و....) و ارائه این سویه ها در بطن فضای کاملا کمیک به شکلی به هر دو میل شکستن قانون (سویه گنگستری) و تسکین (کمدی اسکروبال) همزمان پاسخ می دهد. گروچو با آن سبیل و ابروهای نقاشی شده عملا جایگاه عنصر قانون / عنصر شکستن قانون - یا به تعبیر ژیژک معادل جایگاه سوپراگو در تقسیم بندی روانکاوانه - را پر می کند. در بسیاری از فیلم ها او را در نقش شخصیت هایی مثل رئیس جمهور (سوپ اردک) ، مدیر هتل ، پرفسور و... می بینیم که علیرغم آن با دیالوگ های سریع و بعضا بی ادبانه اش در برابر شخصیت هایی که با این جایگاه نمادین تعریف می شوند و همواره نقابی از ادب و شخصیت کاذب را به همراه دارند ، قرار می گیرد. آن دیگر - هارپو - که لال است یک کودک - آنارشیست به تمام معناست. هر زنی را که می بیند به دنبالش راه می افتد و در مواقع ضروری - و غیر ضروری - هر چیزی را که می بیند قیچی می کند !. هارپو تجسم فیزیکی میل گروچو برای تخریب است. او عملا از جایگاه نمادین حذف شده است ( نامی ندارد ، شغلی ندارد ، خانه و آشنایی ندارد و از همه مهم تر حرف نمی زند) و به همین علت هنوز در ساحت خیالی - پرخاشگری / خود شیفتگی - باقی مانده است. او در این میان به راحتی جایگاه لیبیدویی را از آن خود می کند و سومی چیکو با آن ته لهجه ایتالیایی ، تبحر در موسیقی ، عاشق پیشگی و ... چیزی نزدیک به یک آدم معمولی است.

 

کمدی برادران مارکس را نمی توان به یک نوع خاص کمدی مرتبط دانست. در واقع آن ها آنارشیسم در مظمون را به آنارشیسم در شکل و فرم آثارشان نیز تسری دادند. کمدی آن ها در طول یک فیلم ترکیبی از انواع سبک های کمدی را شامل می شود :کمدی اسکروبال (صحنه های عاشق پیشگی که معمولا بین یک زن و مرد جوان  - کاراکترهایی غیر از چهار برادر - و عموتا فقیر در بستر تشریفات خانه های مجلل ، در فیلم رخ می دهند ) ، کمدی اسلپ استیک (در صحنه هایی که به خصوص هارپو زمین و زمان را به هم می ریزد) ، کمدی فارس - Farce- مثل تمام موقعیت های دراماتیکی که شدیدا تئاتری و اغراق شده به نظر می رسد و حتی کمدی سیاه مثل فیلم سوپ اردک.

 

در یکی از سکانس های سوپ اردک ، گروچو که رئیس جمهور است قرار است برای ماموریتی عازم شود و هارپو راننده است. وسیله نقلیه آن ها موتورسیکلتی است که یک کابین همراه کنار خود دارد. بار اول پس از اینکه گروچو دستور حرکت می دهد موتور هارپو به تنهایی راه می افتد و گروچو و کابین جا می مانند. بار دیگر گروچو به هارپو می گوید که دست او را خوانده است و این بار خودش روی موتور می نشیند و هارپوی راننده روی کابین . این بار - به طرز مضحکی - کابین راه می افتد و باز گروچو جا می ماند. در این بین به دوربین نگاه کرده و می گوید : " من از صبح همش ماموریت رفتم اما هنوز از جام تکون هم نخوردم ! " و این کمدی برادران مارکس است.

 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: دکتر مهدی ملک

استادیار دانشگاه آزاد اسلامی

سمت در آکادمی هنر: دبیر روانکاوری