تحلیل انتقال اطلاعات دراماتیک و جامعه‎شناسی دریافت در «قلاده‎های طلا»

 

 امین حیایی در قلاده های طلا

در ابتدای تحلیلم لازم می‎دانم نکاتی را در مورد تحلیل فیلم قلادههای طلا ساخته ابوالقاسم طالبی به عنوان پیش‎درآمدی الصاق کنم.

قلادههای طلا از همان ابتدا با حواشی پیش آمد و بر خود لقب "سیاسی‎ترین فیلم تاریخ سینمای ایران" را نهاد. چنین القابی را معمولا انتظار می‎کشند تا پس از نمایش دیگران بر فیلمشان نهند. موضوعی که در مورد این فیلم مطرح می‎شود چنین است: "پرداختن به یکی از حوادث پس از انتخابات: گویا پایگاه مقداد." اما آن‎طور که روایت این فیلم به ما داستان خود را بیان می‎کند چیز دیگری استنباط می‎شود: "حوادث پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری اسلامی ایران نشأت گرفته از عوامل بیگانه بوده و فجایع مختلفی رقم خورده است که در این میان با درایت وزرات اطلاعات با وجود پاک نبودن دستان یکی از آن‎ها در این مأموریت ختم به خیر می‎شود." یکی دیگر از جوهایی که برای فیلم‎های این چنینی به وجود می‎آورند لقب دادن‎های غلط سیاسی است که اگر فیلم را بخواهد منتقدی، نقد کند باید مواظب باشد به جناحی سیاسی نسبت داده نشود. چنین مسئله‎ای فیلم را وارد یک فضای مصونیت استعاری می‎کند که کسی نقدش را انجام ندهد؛ اما تحلیل‎گر علمی باید به دور از تمام حاشیه‎هایی که بنده آن را فرای‎متنی لقب خواهم داد تا پیرامتنی با آن روبه‎رو شود. همان‎طور که از عنوان تحلیل مشخص است مضمون و جهت‎گیری‎های سیاسی مدنظر نیست. مسئله دیگری که باید در تحلیل یادآوری کنم این است که خارج از روزهای جشنواره فجر هیچ‎گاه فیلم ضعیفی را مورد تحلیل قرار نداده‎ام و دلیل این مسئله این بود که می‎دانم اغلب منتقدان، مفسران و ژورنالیست‎ها به دنبال وجوه سیاسی فیلم هستند تا این‎که فیلم به مثابه یک اثر هنری. آن‎طور که باختین اشاره داشته است نقد بالاخره باید روزی به وجه زیبایی‎شناسی اثر نیز به صورت علمی نگاه کند. آن‎طور که نقد لئونید گروسمن بر آثار داستایوسکی را ارج می‎نهد.[1] با این پیش‎درآمد شما را دعوت به قرائت تحلیل خود دعوت می‎نمایم.

 

 تحلیل فیلم

امر نمایشی موقعی حاصل می‎شود که جلوه‎های بارز و ظرفیت‎های نمایشی به صورت درست انتخاب و بازنمایی شده باشند. فیلم قلادههای طلا به عنوان ابرمتنی برای یک پیش‎متن شناخته می‎شود. پیش‎متنی که در این‎جا با آن سر و کار داریم نه ادبیات است، نه هنر و نه قطعه‎ای از یک خبر؛ بلکه حتی مرجعی ندارد جز وقایع! در بخش ابرمتن‎های سینمایی در پژوهشی که انجام داده‎ام، اشاره داشته‎ام ابرمتن‎ها می‎توانند اقسام مختلفی داشته باشند بر اثر پیش‎فرض‎ها و شناخته شده‎ها شکل بگیرند؛ اما آیا ابرمتنی در مورد وقایع یا ارجاعات برون‎متنی از نوع آشنامایه‎های وقایع داستانی داریم؟

پوستر قلاده های طلاابرمتن‎های سینمایی زمانی می‎توانند ارجاعات برون‎متنی به آشنامایه‎ها داشته باشند که یک جامعه آماری وسیع را شامل شوند. به طور مثال ارجاع برون‎متن آشنامایه از نوع مکان خاص می‎تواند به مشهد باشد جامعه مسلمان، مشهد را می‎شناسند و اگر هم کسی در دنیا این شهر را نشناسد با کوچک‎ترین جست‎وجویی هویت آن را در خواهد یافت. ارجاع برون‎متن آشنامایه از نوع شخص خاص. شخص خاصی که نیاز به معرفی دارد یا ندارد؟ مسئله‎ی برگرفتگی نمایشی همین‎جا شکل می‎گیرد. زمانی می‎توان در مورد یک شخص از پیش‎فرض‎ها کمک گرفت که در نظر مخاطبان از نظر جامعه‎شناسی دریافت مخاطب شناخته شده باشد. اگر فیلمی در مورد امام خمینی (ره) شناخته شود اغلب مردم ایشان را می‎شناسند اما باید انتقال اطلاعات باز هم درست صورت گیرد. رفتار دراماتیک به صورتی باشد که رهبر پیشین ایران به طور مشخص در انتقال اطلاعاتی جزئی شناخته شود. مورد دیگر می‎تواند شخص خاصی از عصر کنونی باشد. فیلمی در مورد بن لادن که شاید اغلب مردم دنیا ذم او را شنیده باشند. وقایع چگونه می‎توانند آشنامایه‎ی مخاطب ما را شکل دهند؟ وقایع زمانی می‎توانند به نشانه‎های نمایشی تبدیل گردند که وجه ثابتی داشته باشند برای همه به یک صورت شناخته شوند. اگر فیلمی در مورد وقایع بهمن 1357 ساخته شود جزء آشنامایه‎ها خواهد بود اما اگر در این مورد به صورت جزئی ترور یک فرد ناشناس را دنبال کنیم از این وجه خارج شده‎ایم. آیا در این صورت وقایع در بحث ناآشنامایه‎ها قرار خواهند گرفت؟

یک مثال سینمایی از سینمای ایران می‎زنم: فیلم ارتفاع پست ما را با یک هواپیما ربایی روبه‎رو می‎کند آیا این واقعه برای ما آشناست؟ اگر نیست پس در وجه ناآشنامایه قرار می‎گیرد؟ پاسخ منفی است ناآشنامایه‎ها همان دسته‎بندی خاصی هستند که معرفی شده‎اند.[2] اگر مسئله‎ای آشنا نیست و جزء مباحث ناآشنا محسوب می‎گردد باید به امر دراماتیک بدل شود و در خود جهان درام شکل گیرند. هواپیماربایی و دغدغه ربودن در خود درام آن فیلم شکل می‎گیرد. هواپیما به سمت ناکجا می‎رود این ناکجا همان جهانی است که به صورت استعاری ناکجاست اما برای مخاطبی که در جست‎وجوی پونکتوم‎های ضمنی است ناآشنا نیست.

حس می‎کنم مسئله را کاملا تشریح کرده باشم، پس ما با وقایعی ما به ازای خارج از جهان داستان در سال 88 روبه‎رو نیستیم که مخاطب آن را بشناسد به عنوان یک فردی که به این مباحث علاقه‎ای ندارم و مسیر عبور و مرورم هم در آن حوالی نیست پس چگونه باید حوادثی را درک کرده باشم که در فیلم به صورت مسلسلی به من هجوم می‎آورند. حوادثی که در نماهای مختلف با ذکر تاریخ که وجه پیرامتنی می‎گیرند به مثابه وجه اطلاعات درام داده می‎شوند. اگر من از آن حوادث چیزی به یاد آورم شاید گاردهای ویژه در سطح شهر بوده‎اند و پرسش این‎که چه خبر است:  "عده‎ای به خیابان انقلاب آمده‎اند" پس مخاطبان چهار وجه شهر که در مرکز شهر زندگی نکرده‎اند و محل کارشان هم آن‎جا نیست چنین وقایعی را به خوبی به یاد ندارند. نمی‎توان وجه انتقال اطلاعات را با چند تاریخ به مخاطب داد. مخاطب باید حوادث برایش تعریف شده باشد در این امر اتفاقا پایاننامه موفق‎تر عمل کرده بود چون به کلیت حوادث پرداخته بود این‎که حوادثی وجود داشته و همه ما مردم کشور خبر داریم اما این‎که ریز وقایع چه بوده است نمی‎تواند با دادن 22، 25 خرداد و ... برای ما تعریف شوند. ما نمی‎دانیم به ترتیب در این روزها چه قسمت‎هایی از شهر آشوب بوده و تا آن‎جا هم که ذهنمان به عنوان بیناذهنیتی با مسئله فیلم یاری کند جریان رسانه‎ی خبری داخلی نیز هیچ اطلاعی به ما نداده، پس روایت‎ها متکثر است. روایت متکثر با تک خط روایت طالبی نمی‎تواند هم‎سو قرار گیرد و همین مسئله است که بحث انتقال اطلاعات صحیح را پیش می‎آورد. درام باید انتقال اطلاعات را در دل خودش خلق و بارور کند. برخی از افرادی که چنین قصه‎های ناقصی را به فیلم تبدیل می‎کنند ناآشنایی مخاطب را بهانه ارتباط برقرار نکردن می‎دهند و آن‎ها را به مطالعه فرامی‎خوانند در صورتی که چنین فیلم‎هایی عملا برای عامه ساخته می‎شود زیرا مخاطبی که به صورت مطالعاتی با متن روبه‎رو می‎گردد در پویش پونکتوم‎هاست.

 

در قلادههای طلا فارغ از وقایع که پرداخته نمی‎شوند شخصیت مخرب و عامل بیگانه هم تنها یک برهم‎زننده است تا این‎که شخصیتی که در دل درام وقایع را به سمت و سوی خاصی ببرد. فیلم به ما تنها یک تیپ از نماینده بیگانه نشان می‎دهد که شخص بلندبالایی را برای آشوب به تهران می‎فرستد. این شخصیت معلوم نیست چه کسی است، چه مهارت‎هایی دارد و چگونه با تمام مخالفان جمهوری اسلامی آشنایی دارد. جمع شدن چند پیر نماینده‎ی منافقین، شورشی‎ها و تمام طیف‎ها در یک خانه؛ آن هم چند نفری که جز عنصر بیگانه وارد شده به کشور، کاری از آن‎ها بر نمی‎آید.

 قلاده های طلا محمدرضا شریفی نیا

اگر به دنبال ارجاعات برون‎متنی برویم که اگر نمایشی گردند به قول ون لاو[3] "درام‎نويس مي‎تواند با خيال راحت آشنايي مخاطبان مورد نظر خود با آن‎ها را فرض بگيرد." قلادههای طلا آشنامایه‎ای را دست‎مایه این ارجاعات خود نمی‎کند. وقایع خارج از متن از اخبار مطبوعاتی و رسانه‎ای داخلی به گونه‎ای بود که گروهی عظیم در پی براندازی نظام ما برآمده‎اند حال تصور آن را داشته باشید که یک شخص بلند بالا و چند فرد پیر از کار افتاده با چند حرکت بچه‎گانه می‎خواستند چنین کاری را انجام دهند! چنین حرفی در پایاننامه هم وجود داشت. یک شخص شروع به کشتن برخی از افراد می‎کرد تا کشته‎شدن‎ها را به نفع خود تمام و دستگاه امنیتی کشور را دچار چالش کند. اگر قرار باشد حرف‎ها چنین طرح گردد که ما دستگاه‎های امنیتی خود را زیر سؤال برده‎ایم. (با این‎که به هیچ‎وجه تمایلی به تحلیل جامعه‎شناختی محتوا ندارم ولی این مسئله که دستگاه امنیتی کشور ما بسیار قدرتمند است برای همه ما جزء آشنامایه‎ و پیش‎فرض است که چگونه از چنین مسئله ساده‎ای سازندگان درکی پیدا نکرده‎اند و کل این دستگاه را با ورود یک نفر و تمام خرابی‎ها به نظر بیشتر به تمسخر گرفته‎اند تا قدرت‎نمایی که سینمای کشورهای دیگر از دستگاه امنیتی کشورشان نشان می‎دهند.)

انتقال اطلاعات در وجه زبان‎شناختی خود –اگر بخواهیم نگاه یاکوبسنی داشته باشیم- با مجاری ارتباط روبه‎رو هستیم. در یک سو فرستنده و در سوی دیگر گیرنده (مخاطب) قرار دارد. در چنین مجرایی کدام وجه در این فیلم وجود دارد یا پررنگ‎ است؟ وجه نمایشی اثر بسیار کمرنگ و پیام و موضوع مهم شمارده می‎شود. این پیام و موضوع در مجرای ارتباطی غیرنمایشی آن، یعنی روزنامه‎ها و در نهایت یک کتاب شرح وقایع می‎تواند ارائه گردد پس چرا فیلم؟ چون هنوز این تصور غلط در سینمای ما وجود دارد که سینما بهترین ابزار برای دادن پیام است منتها به این مسئله توجهی نیست که پیام به وجوه دیگر در هنر به خصوص وجوه نمایشی نیاز دارد. در خوانشی گفتمانی و به روزتر مکتب پاریس اگر این دستگاه را به وجه گفته‎پردازی نیز ببریم هیچ هم‎گفته‎پردازی برای اثر در وجه انتقال اطلاعات وجود ندارد زیرا چنین وضعی به صورتی تجویزی است. پیام به وسیله کنش‎ها و شوش‎ها در فیلم تجویز می‎گردد و امر نمایشی وجود ندارد که هم‎گفته‎پرداز گفته را سمت و سو دهد یا با عامل نمایشی روبه‎رو نیستیم.

تحلیل وجوه انتقال اطلاعات مهم‎ترین مسئله این تحلیل بوده است که قلادههای طلا نتوانسته است انتقال اطلاعات را از وقایعی انجام دهد. انتقال اطلاعاتی که ظرفیت نمایشی داشته باشد و بتواند به یک اثر هنری مبدل گردد. ساختار ساختِ فیلم هم گرفتار "مضمونِ گفته" شده است طالبی به جای رفتن در دل یک آَشوب تنها با دیالوگ مأموری از قرارگاه مقداد از آن می‎گذرد که به مردم گفته شده "تقلب شده است." در این صورت این توده مردم که در جهان فیلم آمده‎اند ساده لوح هستند زیرا باید انتقال اطلاعات به صورتی بوده باشد که مخاطب متوجه شود چرا این مردم آمده‎اند. صرف گفته یک (کی؟) که در فیلم هم گفته نمی‎شود که آدم‎های جهان فیلم نمی‎توانند به خیابان بیایند و اصلا این‎ها نماینده چه قشری هستند. در بین این افراد از پیش‎فرض‎های ما بر می‎آیند که بخشی اصلا رأی نداده بودند و بخشی برای سرگرمی که چه خبر است هم در بین معترضین بوده‎اند و ما هیچ طیف سازی در دل آن‎ها نداریم. این آدمها بسیار تک رنگ و پیوسته هستند و به همین خاطر شخصیت‎ها نیز نمایشی نمی‎شوند. در ادامه آن اکشن فیلم با وجود صحنه‎پردازی خوب –که از معدود نکات مثبت فیلم است- با حرکات بسیار ساده با همین مسئله روبه‎رو است. منظور آهسته کردن‎ برخی صحنه‎های بسیار ساده فیلم است. [4] انتقال اطلاعات از هر امر دیگری که از پیش‎متن‎ها سربرمی‎آورد در مرحله اول به شناخت وجوه دراماتیک نیاز دارد و این‎که چگونه این ظرفیت در دل درام با توجه به برون‎متن‎ها شناخته شوند.

 

[1] Bakhtin, M. (1970), La poétique de Dostoïevski, Paris, Seuil. P. 40-45

[2] برای مطالعه آن‎ها می‎توانید به پایان‎نامه کارشناسی ارشد راقم این تحلیل در دانشگاه تربیت مدرس رجوع کنید.

[3] Van Laun, T.F (1970); The Idiom of Drama, Ithaca, p 72.

[4] باید اشاره کنم که تحلیل فیلم تنها یک مبحث را مورد واکاوی قرار می‎دهد این‎که مثلا بازی محمدرضا شریفی‎نیا و امین حیایی در این فیلم خوب است یا کارگردانی خود طالبی بهتر از فیلم‎های دیگرش است بحث تحلیل‎های علمی نیست مگر این‎که رویکرد خاصی به بازیگری یا کارگردانی باشد که در این‎جا نبوده است.

 

 

 

 

درباره نویسنده :
دکتر مجید رحیمی جعفری

سوابق تحصیلی: دکتری تئاتر دانشگاه تهران – کارشناس ارشد ادبیات نمایشی با پایان‎نامه بررسی روابط بینامتنی در سینمای ایران (1390-1370) – مهندس تکنولوژی نساجی با پایان‎نامه تأثیر مُد در طراحی ماشین آلات.

 

عرصه فعالیت: مدیرمسئول مجموعة هنری آکادمی هنر / مدرس مقطع کارشناسی ارشد رشته های پژوهش هنر، ارتباط تصویری و تصویرسازی؛ مقطع کارشناسی طراحی لباس / طراح دو دوره سوالات کنکور کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد در رشته‌های طراحی لباس، ارتباط تصویری و تصویرسازی / منتقد و پژوهشگر هنر / تهیه کننده تئاتر / نمایشنامه و فیلمنامه‎نویس / عضو سابق  گروه پژوهشی نشانه‎شناسی هنر خانة هنرمندان ایران / دبیر اجرایی چندین همایش‎ علمی / همکاری با نشریات علمی-پژوهشی (همکاری در مقام داور فصلنامه جستارهای زبانی دانشگاه تربیت مدرس، روایت شناسی انجمن علمی نقد ادبی ایران) و تخصصی (از جمله فارابی و صنعت سینما)


نظریه ها: نظریه بیناجسمی / تئوریزه کردن نظریه بینارسانه در سال 1390 /  همکاری با دکتر حمیدرضا شعیری در تئوریزه کردن نظریه ناسرگی 1389

 

زمینه پژوهش: نشانه شناسی گفتمانی / بینامتنیت / نقد ادبی / جلوه‎های نمایشی / سینمای آمریکا / فشن آرت / ژانر / سینمای گرایندهاوس / ارتباط تصویری