نگاهی به چشم: بازی سینمای ایران با رستمی


مجید رحیمی جعفری – روز دوم جشنواره فیلم فجر 18 بهمن‎ماه 1389

 

جمیل رستمی پس از چند سال وقفه از مرثیه برف با یک اثر کاملا متفاوت با آن بازگشته است. چشم از رستمی هیچ نشانه‎ای ندارد مگر تک بیت خوانی‎های کردی از ضبط صوت –البته لهجه اورامی- و یک پوستر از فیلم قبلیش بر روی اتاق شخصیت اصلی داستان.

 افسانه پاکرو و مهدی احمدی در چشم

تم اصلی فیلم و چارچوب آن احتمالا از یک فیلم اسپانیایی گرفته شده است که تا زمان اکران قصد ندارم نام آن را بگویم. خانه در ابتدا با حرکات دقیق پن و تراولینگ دوربین در دو قسمت مجزا ترسیم می‎شود. ابتدا زمانی که بردیا (مهدی احمدی) در فراغ همسرش ژوان (لادن مستوفی) به پیغام‎های تلفن منزل که اغلب تبریک سالگرد ازدواج می‎باشد گوش می‎دهد و در مرتبه دیگر زمانی که ژوان در حال انجام کارهای منزل است.

 

در همان ابتدای فیلم مشخص می‎شود بردیا و ژوان به دلیل بچه دار نشدن در زندگیشان مشکلات زیادی دارند. به همین دلیل بردیا وارد بازی تازه‎ای با ژوان می‎شود. بازی که در انتها مشخص می‎شود همه زیر نظر خود بردیا بوده است. بردیا با مهتاب (افسانه پاکرو) دختری که در پیتزا فروشی کار می‎کند آشنا می‎شود. دختر برای تست بازیگری به دفتر بردیا رفته و وسیله بازی بردیا با همسرش می‎شود. او نقشی را بازی می‎کند که نه برای فیلم بلکه برای زندگی بردیا و ژوان نوشته شده است. بردیا، ژوان را در حالی قرار می‎دهد که تصور کند پای مهتاب در میان زندگیشان باز شده است. درست در لحظه‎ای که بردیا می‎خواهد بازی را برای ژوان رو کند ژوان نزد مهتاب رفته و در پی مشاجره او، خود و جنین را راهی دیار باقی می‎کند.

 

از ابتدا تا انتهای داستان شاهد هیچ پلاتی نیستیم تنها دو نفر را مشاهده می‎کنیم که کارهای روزمره انجام می‎دهند که می‎توانستند هر شغلی داشته باشند یا از هر جایی امده و یا هر مشکلی داشته باشند. چون ضرورت هیچ چیز درک نمی‎شود. دو شخصیت دوست که اگر بتوان نام آن‎ها را شخصیت گذاشت هر لحظه که آن‎ها نیاز دارند یا قرار است صحنه پر شود وارد می‎شوند. با اینکه نقش همیار را ایفا می‎کنند اما هیچ شخصیت‎پردازی روی ان‎ها انجام نشده که مخاطب همیار بودن آن ها را پذیرا باشد. در کل شخصیت پردازی ضعیف سبب شده مخاطب ضرورت هیچ چیز را درک نکند و تنها پلان های گرفته شده را برای رو شدن یک بازی دنبال کند بدون اینکه داستانی درکار باشد.

 

لادن مستوفی در چشم

 

چنین فیلم‎هایی ابتدا به یک پلات با داستانی کامل نیازمند هستند تا مخاطب بتواند وقایع پیش رو را دنبال کند. اینکه یک بازی در انتها رو شود هیچ حس تعلیقی در کار نیست بلکه تعلیق اساسا از دل همذات پنداری مخاطب با حوادث، شخصیت‎ها و طرح اصلی به وجود می‎آید نه اینکه یک دفعه یک بازی را مشخص کنیم و حس شود مخاطب از رودست خوردن لذت برده است.

 

به جز دو دوست بردیا و ژوان، یکی از شخصیت‎های اصلی دیگر یعنی مهتاب اساسا شکل نگرفته است. مهتاب در لباس آدمکی رفته که در جلوی پیتزا فروشی برای جذب مشتری قرار می‎گیرند. در کشور ما چنین کاری برای خانم‎ها غدغا است. البته به این موضوع اشاره کوچک می‎شود اما اینکه چه مشکلاتی مالی مهتاب را به این سمت سوق داده به هیچ وجه مشخص نمی‎شود. مهتاب با اینکه به پول این کار نیاز دارد؛ چندین دست و رنگ و وارنگ لباس عوض می‎کند و خود را آرایش می‎کند!! در مورد آرایش کارگردانان سینمای ما اساسا بازیگر را به حال خود می‎گذارند چگونه مهتاب با هنگامی که لباس را درمی‎آورد آن همه آرایش به هم نخورده دارد یا موهایش به هم نریخته است چونه ژوان از خواب که بیدار می‎شود چنین آرایش غلیظی را بر روی صورت دارد.

 

از مشاجره ژوان و مهتاب یک پلان فولو داریم و بعد متوجه می‎شویم ژوان، مهتاب را هل داده و سر او به میز برخورد و فوت کرده است اما ژوان چگونه فوت شده!! اینکه پس از فوت مهتاب چرا کسی سراغش را نگرفته!! چشم از فیلمبرداری، طراحی صحنه و کارگردانی قابل قبولی برخوردار است که متأسفانه حیف که داستانی وجود ندارد که فیلم اثر موفقی محسوب شود. کارگردان بودن بردیا و برخی از دیالوگ‎هایش متوجه می‎شویم رستمی این بازی را حکایت سینمای ایران می‎داند که مجبور شده با خود راه اندازد تا به دغدغه اصلیش که در مرثیه برف وجود داشت بازگردد. دیالوگ بردیا از اینکه می‎خواهم یک فیلم دختر پسری بفروش بسازم تا کار خودم را در اثر بعدی بسازم. چشم اولین بخش از سه گانه رستمی بود که امیدواریم او مجبور نباشد سه اثر بسازد تا کار شخصی خود را بکند و در قسمت های بعدی به فیلمنامه بیشتر اهمیت بدهد.

 

 

 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: تحریریه آکادمی هنر