دیوانه‎وار، احمقانه و عاشقانه

 

فیلم Crazy, Stupid, Love

 

استیو کارل در ادامه کمدی‎های موقعیت موفقش که در این چند سال اخیر به طور خاصی بحران‎های میانسالی یک زوج را مطرح می‎کند در کمدی دیگری از این جنس ظاهر شده

که با یک سکانس افتتاحیه درخشان بسیار کوتاه همه چیز را معرفی می‎کند. کال (استیو کارل) که نگاهی عاشقانه به همسرش امیلی (جولین مور) دارد منتظر است او غذای مورد علاقه‎اش را انتخاب کند. امیلی برای انتخاب غذا مردد است و درست در لحظه‎ای که کال از او می‎خواهد با یکدیگر اعلام کنند که چه می‎خواهند؛ امیلی می‎گوید: «من طلاق می‎خوام». همین جمله کافی است تا عنوان فیلم دیوانهوار، احمقانه و  عاشقانه Crazy, Stupid, Love بر روی چنین صحنه‎ای نقش بندد. نگاهی عاشقانه، گفتاری دیوانه‎وار که بسیار احمقانه جلوه می‎کند. همه چیز کامل است تا مخاطب به صحنه پرستار و بچه‎ها برود و متوجه بشود منتظر یک کمدی موقعیت از جنس کارهای استیو کارل باشد که شباهت بسیاری در آغازش به کمدی قبلی او وقت شام Date Night دارد. 

استیو کارل و جولین مور در دیوانه، احمق و عاشقچنین بحرانی سبب می­شود روایتی کلاسیک شکل گیرد تا هر دو جدا از یکدیگر دنیای دیگری را تجربه کنند و فقدان یکدیگر برایشان معنا پیدا کند. امیلی با شخص دیگری (کوین باکان) رابطه داشته و همین امر برای کال قابل هضم نیست و هر طور هست به دنبال کنار آمدن با این قضیه است. کال در بارهای شهر سعی می‎کند وقت بگذراند و مست کند تا همسرش را فراموش کند. در مقابل داستانِ کال، داستان مرد زن‎باره‎ای به نام جیکوب (رایان گاسلینگ) حضور دارد که تا به حال دست روی هر زنی گذاشته جز هانا (اما استون) جواب رد نشنیده است. جیکوب از هال و هوای کال در کافه‎ای که خود وقت می‎گذراند شاکی می‎شود و به او کمک می‎کند تا مشکلش حل شود. کال را در طی مدتی سعی می‎کند شبیه خود کند تا بتواند به قول جیکوب مردانه شود یا این‎که امیلی را فراموش کند. کال تا انتهای ماجرا پیش می‎رود تا جایی که به او هم لقب زن‎باره دهند.

 

اگر با جنس کمدی‎های استیو کارل که اغلب خود در مقام تهیه کننده قرار دارد آشنا باشید متوجه خواهید شد که در یک شکل کلاسیک پیش آمدن بحران و گره خوردن داستان اصلی در چند داستان فرعی بحران به شکل نتیجه‎گیری اخلاقی حل می‎شود. در این بین موقعیت‎های کمدی به وجود می‎آید و شوخی از دل این موقعیت‎ها بیرون آمده که به هیچ وجه در درام به صورت زائدی دیده نمی‎شوند. این ساختار اصلی اغلبِ فیلم‎هایی است که استیو کارل در مرکز قصه آن‎ها قرار دارد. در این قصه هم کال کارهایش از طریق معلم مدرسه پسرش (ماریسا تومی) که با او رابطه برقرار کرده رو می‎شود تا درست این لحظه‎ای باشد که شخصیت‎های اصلی به هم برسند اما برای بامزه شدن درام داستانی دیگر در آن پیچ خورده است.

پرستار بچه‎های کال به او دل بسته و پسر 13 ساله‎اش هم پرستار 17 ساله را دوست دارد تا پدر این پرستار فکر می‎کند کال یک سوءاستفاده‎گر جنسی است تا همه این ماجراها سبب شوند کال و امیلی برای رسیدن مجدد به یکدیگر لحظاتی دیگر را در انتظار به سر ببرند. (به همه این‎ها اضافه کنید) هانا از رئیسش برای پیشنهاد ازدواج ناامید می‎شود و تصمیم‎ می‎گیرد سراغ جیکوب به همان کافه همیشگیش برود. هانا و جیکوب به هم دل می‎بندند و درست کال و جیکوب مسیر عکس را طی می‎کنند تا فیلم به این پیام اخلاقی –هالیوودی- برسد که خانواده می‎تواند مشکلات را حل کند و اصل کال است نه جیکوب. هانا می‎خواهد جیکوب را به خانواده‎اش معرفی کند و در آن روز کذایی متوجه می‎شویم هانا دختر کال است و کال هم مخالف رسیدن این دو نفر به هم که در اخر همه چیز ختم به خیر می‎شود.

 

یکی از مشکلات اصلی دیوانهوار، احمقانه  و عاشقانه جیکوب است که تیپش خیلی بی سر و شکل جلو می‎رود تا هانا وارد ماجرا شود و بدترین شکل این است که هانا هم از یک کلیشه به جیکوب می‎رسد البته این جمله خودم را نقض کنم که همین کلیشه‎ها موقعیت‎های بامزه‎ای را در چنین ژانری ایجاد می‎کنند و سبب مفرح شدن فیلم‎ می‎شوند. مسئله اصلی بنده و شاید شما هانا است که هیچ کدی در فیلم از او به ما داده نمی‎شود. هانا کیست؟ یکی از همان دخترهای بار؟ یا این‎که همان دختری که باید جیکوب را به راه بیاورد! در بدترین شکل در پایان فیلم متوجه می‎شویم هانا دختر امیلی و کال است. این بدترین شکل از کجا می‎آید؟ از آن‎جایی که کال بسیار در مورد خانواده‎اش و خاطرات فرزندانش پرحرف است و از همه چیز می‎گوید جز هانا. جیکوب بارها به کال تیکه می‎اندازد که همه زندگیت رو همه حفظ شدند ولی پس هانا چی؟

 

رایان گاسلینگ و اما استون در دیوانه وار، احمق و اعاشقانه 

در این کمدی که مایه‎های رومنس هم کم ندارد از هر کدام از این شخصیت‎های مهربان و دوست‎داشتنی حرکات احمقانه‎ای سر می‎زند که منجر به رفتاری دیوانه‎وار می‎شود اما در نهایت هر کدام عاشق یکدیگر هستند و بد هم را نمی‎خواهند. با این وجود اشکالات فیلم آن‎قدر بزرگ نیست که نتوان از آن‎ لذت برد. فیلم با هجو برخی روابط و ایجاد موقعیت‎های کمیک باز هم یک کمدی موفق دیگر از استیو کارل است. عوامل فیلم هم افراد موفقی در سینمای امریکا محسوب می‎شوند. نویسنده آن دان فوگلمن انیمیشن‎های موفقی چون ماشینها 1و 2 Cars، در هم تنیده Tangled و بولت Bolt را در کارنامه دارد. تمام ستاره‎های آن جولین مور، اما استون، رایان گاسلینگ و ماریسا تومی حتی اگر نقششان کوتاه‎تر به نسبت کارل بوده بسیار درخشان ظاهر شدند و تنها حضور کوین باکان کمی عجیب است که نقشش هیچ جای کاری نداشته و هر کسی می‎توانست در آن نقش حاضر شود.

 

نمره از 10 (6.8)

درباره نویسنده :
مهدی میرقادی
نام نویسنده: مهدی میرقادی

طراح مد، انیماتور و منتقد سینما / همکاری با نشریات داخلی و خارجی

کارشناس طراحی مد از RMIT ملبورن

کارشناس ارشد انیمیشن از LASALLE College of the Arts سنگاپور