Super 8 یک علمی-تخیلی با نگرش اسپیلبرگ

 

سوپر 8 

یک فیلم اسپیلبرگی تمام عیار. هم در مضمون هم در فرم. که البته با توجه به حضور پشت صحنه­ای اسپیلبرگ در فیلم به عنوان یکی از تهیه­کنندگان، امری بدیهی به نظر می‎رسد.

سایه­ی حضور او بر فیلم گاهی چنان سنگین می­شود که مخاطب لاجرم سوپر8 را فیلمی متعلق به او احساس می­کند نه جی جی آبرامز. البته اگر فیلم را ادای دینی به اسپیلبرگ بدانیم آن­گاه در کلیات با فیلمی طرفیم که بیشتر دغدغه­ی بازسازی دوره­­ی تاریخی تمام شده­ای را در سر می­پروراند. یعنی احساسی نوستالژیک و آشنا نسبت به فیلم‎های اول خود اسپیلبرگ.

فیلم هایی چون ئی تی، برخورد نزدیک از نوع سوم، آرواره ها و حتی هوش مصنوعی که البته هوش مصنوعی از فیلم‎های متاخرتر اسپیلبرگ محسوب می‎شود. عنوان فیلم هم اشاره دارد به یک وسیله فیلمبرداری در دهه 70 که قبل از عرضه­ی دوربین‎های ویدیوئی و دیجیتال به بازار، امکان ساخت فیلم‎های ارزان قیمت و احیانا مستقل را برای فیلمسازان آماتور فراهم می­کرد؛ البته می­توان از این عنوان برداشت دیگری هم داشت. این‎که آبرامز با گزیدن آن سعی در تلقین این واقعیت کنایه آمیز داشته که برای ساختن یک بلاک باستر هرچند کوچک و جمع و جور در مقایسه با فیلم­های استیون اسپیلبرگ که نماد چنین جریانی در سینمای هالیوود محسوب می­شود، آماتوری بیش نیست! که گویا در واقعیت نیز چنین است. امروزه اسپیلبرگ به همراه جرج لوکاس پدرخواندگان ژانر علمی-تخیلی هالیوودی محسوب می­شوند که با حضورشان بر سر یک پروژه، لااقل محصول قابل تحمل­تری در قیاس با سیل انبوه فیلم­های بی‎ارزش این ژانر را عرضه می­کنند. از این نقطه نظر فیلم آبرامز همان نقشی را دارد که در بالا به آن اشاره شد. فیلمی با نگاهی حسرت خوارانه به دوران گذشته و امیدوار به بازسازی همان. دورانی که جرج لوکاس با سری جنگ ستارگان­اش فاتح پرده‎ها بوده یا اسپیلبرگ مانند او و احیانا زمه­کیس هم‎چنین.

سوپر 8 داستان بکری دارد. حوادث فیلم در تابستان سال 1979 سپری می­شود. گروهی نوجوان عشق سینما قصد ساختن فیلمی با مایه­های زامبی را دارند تا بتوانند در جشنواره­ای مستقل و محلی شرکت کنند. آن‎ها صرفا به خاطر هیجان بیش از حد تصمیم گرفته­اند والدین خود را در جریان اقدامشان قرار ندهند. برای همین شبی مخفیانه از خانه خارج می­شوند تا به کمک یکدیگر فیلم­شان را بسازند. لوکیشن فیلم آن‎ها ایستگاه خلوت و کم رفت و آمدی در حاشیه­ی شهر است. پس از رسیدن به مکان مورد نظر هر کدام از آن‎ها نقشی را در بخش عوامل فیلم بر عهده می­گیرند. یکی گریمور و مسئول جلوه­های ویژه می‎شود. دیگری فیلمبردار. آن یکی کارگردان و طبق معمول دختر و پسری، بازیگران نقش اول فیلم! اوضاع به خوبی پیش می­رود که یکباره قطاری وارد ایستگاه می­شود و پس از آن و در برابر دیدگان بچه­ها خیلی سریع از ریل خارج می­شود و کاملا متلاشی می­شود. سپس به سرعت ارتش وارد عمل شده و در این میان مخلوق عجیبی نیز از پشت آهن پاره­های قطار مذکور نمایان می­شود...

پوستر super 8برخورد میان انسان و بیگانه­های فضایی. این درونمایه، الگوی فیلم آبرامز نیز محسوب می­شود. این‎که نوجوانانی سعی می­کنند موجودی بیگانه را از مهلکه­ای که در آن گرفتار آمده برهانند. همانند فیلم ئیتی، بحث اسارت ناخواسته مضمون اصلی است. اسارتی که البته صرفا به موجود بیگانه مربوط نمی‎شود. نوجوانان فیلم نیز به گونه­ای دیگر درگیر در مناسباتی هستند که به گونه­ای فانتزی به تصویر کشیده می­شود. این‎که در فضایی مجازی و به دور از واقعیت عینی از سوی گروهی زامبی مورد هجوم قرار می‎گیرند. این داستان فیلمی است که چارلز به کمک دیگران دارد می­سازد. در این میان جو، نوجوانی است که پس از مرگ مادرش افسرده شده و در خانه نیز با پدرش درگیر است. او که همان گریمور فیلم چارلز است، آلیس-همان بازیگر نقش زن فیلم-را دوست دارد و درصدد ایجاد رابطه­ای عاطفی با اوست. که البته طبق معمول موفق هم می­شود!

اصولا آنچه در نحوه­ی روایت داستان فیلم آبرامز جلوه­ی بیشتری دارد همین بحث پیشبرد سه موضوع مختلف البته به گونه­ای دیگر مرتبط با یکدیگر، به اتفاق یکدیگر است. شبیه­سازی بین انسان، زامبی و بیگانه­ی فضایی در فیلم که یکی ابژه­ای حقیقی است و دیگری مجازی، از دیگر الگوهای فیلم است. در این میان عنصر زامبی نیز حد واسط بین این دو الگوی ازلی ابدی فیلم به نظر می­رسد. آلیس انسان، با گریم جو تبدیل به زامبی می­شود و همین ها نیز با کمک یکدیگر سعی در گریزاندن بیگانه­ای می­کنند که البته بیش از این‎که آشکار باشد، پنهان است. آلیس یک انسان/زامبی است و چون در واقعیت نیز زندگی‎ای شبیه به جو دارد -هر دو مادرشان را از دست داده­اند- با او سمپاتی دارد. بیگانه­ی فضایی نیز به دلیل همان اسارت بحث شده، و نیز تنهایی و معصومیتش گویا ضلع سوم این موجود کلاژ گونه است. مهلکه­ی به وجود آمده برای بیگانه­ی فضایی به دلیل همان شبیه­سازی­های آشکار فیلم، تبدیل به سیر و سلوکی ادیپی برای آلیس/زامبی و جو می­شود. که البته با توجه به الگوی کلیشه شده­ی هالیوود در مورد پایان خوش، چاره­ای جز به سامان رسیدن نمی­یابد! و همین پایان سرخوشانه هم، روایت مطلوب فیلم آبرامز در دو سوم اول فیلم را به چالش می­کشد. در این میان تمهیدهای خود آبرامز در کمتر نشان دادن هیولای فیلمش باعث نوعی ابهام در زمینه­ی همین الگوی کلاژگونگی شخصیت­های فیلمش شده است که البته بیش از اینکه مختص به خودش باشد، الگو برداری آشکار است از نمایش الکن کوسه­ی فیلم آرواره­های اسپیلبرگ که در اینجا باعث نوعی تعلیق و سوسپانس رقیق شده، گشته است.

جلوه­های ویژه­ی فیلم نیز همانند روایت منطقی و اصولی داستان، بیهوده افراطی و از لحاظ بصری حجیم نیست. این ویژگی بیشتر در جهت همان شخصیت‎پردازی ماهرانه­ی فیلم نمود می­یابد. همان در سایه قرار دادن آگاهانه­ی هیولا یا همان بیگانه­ی فضایی در فیلم یکی از دلایل استفاده­ی اصولی آبرامز از تکنیک جلوه­های ویژه است. که در ذات خود موجب فرصت سازی بیشتر برای پرداختن به جلوه­های انسانی فیلم شده است نه لزوما به رخ کشیدن تکنولوژیهای جدید فانتزی نمایی و فاقد اندیشه و عمق. و همین نیز از امتیازات فیلم آبرامز محسوب می­شود. که ساخته­ی خود را لااقل به درونمایه­ای تأمل برانگیز مجهز کرده است. درونمایه­ای که فارغ از بحث سرگرم شدن مخاطب می تواند آن را لحظه­ای به اندیشیدن وادار کند و از انفعال سرخوشانه برهاند. انفعال و رخوتی که سال‎هاست گریبان مخاطب سهل پسند آمریکایی را گرفته است.

 

 

 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: تحریریه آکادمی هنر