آب تیره (والتر سالس): ترسی از اعماق وجود

  

فیلم dark water 

همیشه ترس ما نتیجه‎ی دیدن لحظه‎ی یک موجود کریه و وحشتناک و یا حادثه‎ای دلخراش نیست، بلکه گاهی ترس‎ها ریشه‎هایی بسیار عمیق‎تر در درون ذهن و ناخودآگاه انسان دارد که سال‎ها طول می‎کشد تا کم کم رشد کرده و نشانه‎های خود را آشکار کند. فیلم آب تیره اثر والتر سالس نیز از آن نوع فیلم‎هایی است که در عصر تکنولوژی و پیشرفت فنی، غرق در جذابیت‎های بصری و جلوه‎های ویژه نشده و به سینما به عنوان اسبابی برای تفکر و شناخت زوایای پیچیده روح انسان احترام می‎گذارد و بر عکس خیلی از هم خانواده‎های خود به شعور مخاطب توهین نمی‎کند. فیلم به ما چیزی بسیار فراتر از سلسله صحنه‎های کریه و تهوع‎آور بی‎ارزش از زاویه دوربین را هدیه می‎کند و به این طریق در سالی که رقیبان پرطرفدار و پر حاشیه‎ای داشت توانست جایگاه خوبی برای خود دست و پا کند. در قرنی که اکثر فیلم‎های ژانر وحشت فقط و فقط از فرمول تکراری و سخیف (blood , beast , breast)BBB  دنباله‎روی می‎کنند باید قدر فیلم‎هایی نظیر آب تیره با پشتوانه روانشناختی مناسب را دانست.  در این فیلم ترس ما از روح، هیولا، جن، یا فضایی‎ها نیست، بلکه ترس از رانده شدن و صدمه دیدن توسط عزیز ترین عضو خانواده خود است.

داستان ظاهری و پوسته سطحی فیلم را می‎توان این‎گونه شرح داد: زنی که از شوهرش طلاق گرفته است با دختر کوچکش به آپارتمان جدیدی نقل مکان می‎کند، اما در آن‎جا کم‎کم متوجه اتفاقات مرموز و عجیبی می‎شود که مربوط به مکان جدید زندگی‎شان است. زن به دلیل این که مادرش در کودکی ترکش کرده است دچار مشکلات روحی  است و گاهی دچار کابوس‎هایی در این زمینه می‎شود. پس از مدتی کشاکش و ترش و درگیر بودن با محیط عجیب و ترسناک آپارتمانشان پی می‎برد که گویا این مشکلات ناشی  از واحد بالایی خانه آن‎هاست و با بررسی بیشتر در مورد آن متوجه می‎شود که روح دختر کوچکی آن‎جا ساکن است که مادر و پدرش او را ترک کرده‎اند و او هم هنگام شیطنت روی پشت بام درون منبع آب افتاده و غرق شده است. حال این روح برای خودش دنبال مادر می‎گردد و برای این کار  شخصیت اصلی فیلم را انتخاب می‎کند و با تهدید به خفه کردن دخترش او را راضی می‎کند تا جانش را به او بسپارد و در جهان دیگر مادر روح دختربچه باشد ... اما این ظاهر قضیه است و با تعمق بیشتر در فیلم به سطوح زیرین و محتوای فیلم‎نامه می‎رسیم که هنر فیلم‎نامه‎نویس برای روایت قصه را نشان می‎دهد.

 

در سکانس اول فیلم دختر بچه‎ای را می‎بینیم که پس از اتمام وقت مهد کودک در حالی که همه والدین به دنبال کودکانشان آمده و آن‎ها را به خانه برده‎اند هم‎چنان منتظر مادر خود است و در ذهنش یک اندیشه پرواز می‎کند: اگر مادرم مرا دوست نداشته باشد و نخواهد چه؟ و همین تفکر کودکانه کلیدی است برای این‎که ادامه‎ی داستان را بهتر درک کنیم، داستانی درباره‎ی نگرانی‎ها، ترس‎ها و پریشانی‎های ذهنی میان مادر و دختر که اندک اندک جنایت را رقم خواهند زد.

آب تیرهبلافاصله در صحنه‎ی پس از مهدکودک و عنوان فیلم  ما دختر را می‎بینیم که اکنون خود مادر شده و به همراه دخترش راهی یک جزیره برای ادامه زندگی است، از نظر من جزیره در این‎جا نماد دیوانگی، افسردگی و روان‎پریشی است. همه‎ی ما در کودکی حس تنفر از مادر را تجربه کرده‎ایم و گفته‎ایم کاش فلانی مادر من بود و یا کاش من فرزند فلان خانواده بودم. این نفرت‎های گاه و بی‎گاه ساده کودکانه و معصومانه کودک را دچار عذاب وجدان می‎کند و او در درون خود احساس می‎کند به مادر خود خیانت کرده است و به همین دلیل سعی می‎کند با احترامات و ابراز علایق اغراق آمیز و وسواسی آن را جبران کند و چون جوابی به همین شدت از طرف مقابل نمی‎گیرد دچار سرخوردگی شده و این قضیه تبدیل به مشکلات روانی و عقده‎های روحی در بزرگسالی می‎شود که ریشه بسیاری ار پرخاشگری‎ها و حتی قتل‎های خوانوادگی است مثل قتل فرزند توسط مادر (فرزند کشی) و بالعکس ( والد کشی) .

با توجه به نکات بالا پس می‎توان با دیدی جدید و کمی عمیق‎تر فیلم را این‎گونه تعریف کرد: زن روانپریشی که به علت مشکلات والدینش و طرد شدن توسط مادرش سعی می‎کند مادر خوبی برای دخترش باشد و تمام کمبودهای زندگی خودش را برای فرزندش جبران کند، اما توهمات روح بیمارش مانع این قضیه شده و دائم فکر می‎کند نمی‎تواند مادر مناسبی برای دخترش باشد و دچار احساس گناه همیشگی و خرد کننده است و موضوع طلاقش و مکان و شرایط جدیدش برای زندگی باعث می‎شود طاقت و مقاومتش تمام شده و در حالتی جنون‎وار تصمیم می‎گیرد برای رهایی دخترش از مشکلاتی که خود درگیرش بوده و عمری از آن عذاب می‎کشد دخترش را در وان حمام خفه کند اما در انتها نیزوی مادری بر او پیروز شده  و دختر را رها کرده و دست به خودکشی می زند تا از این طریق احساس عذاب وجدان خودش را ساکت کند و دخترش را هم از دست خودش نجات دهد و به او امنیت روانی را ارزانی دارد.

روحی که در فیلم می‎بینیم و انگار همزاد دختر است هم انتخاب هوشمندانه فیلم‎نامه‎نویس برای دوخت میان تصویر و معناست. در افسانه‎ها آمده است که گاهی ارواح احساسات بسیار قوی و یا دردناکی هستند که  حتی پس از ترک جسم از مکان نیز هم‎چنان اثرشان به علت شدت زیاد تا مدت‎ها در محیط اطراف باقی می‎ماند. روحی هم که در فیلم می‎بینیم در اصل تصور مادر از آینده‎ی دخترش و ترس از سرنوشتی است که ممکن است به دلیل این‎که او مادر خوبی برایش نیست برای او رخ دهد و همینطور نمادی است از کودکی رنج‎آور خودش . در انتهای فیلم هم که می بینیم روح در حال کشتن دختر است در اصل مادر است که سعی در کشتن دختر خودش می‎کند.

از نکات مثبت فیلم می‎توان به استفاده از بازیگری توانا چون جنیفر کانلی با کارنامه‎ای مناسب و قابل قبول به عنوان نقش اول است، کسی که از نوجوانی بازی در سینما را با فیلم روزی روزگاری در آمریکا اثر سرجیو لئونه شروع کرد. معمولا در فیلم‎های ژانر وحشت دهه‎های اخیر عادت به دیدن بازیگران ضعیف و چهره‎های ناآشنا و بی‎استعداد که معمولا تنها به خاطر ظاهر و اندام زیبایشان انتخاب شده‎اند داریم، اما جنیفر کانلی همان‎طور که انتظار می‎رود به خوبی نقش شخصیت اصلی فیلم را ایفا کرده و احساسات سنگین و پیچیده نقشش را به راحتی به بیننده منتقل می‎کند. نکته خوب دیگر انسجام فیلم‎نامه است‎. فیلم‎نامه روان است و به جز چند فلش بک کوتاه به زندگی گذشته زن با ریتمی ثابت پیش می‎رود و این به کارگردان کمک می‎کند تا در طول فیلم فضا را از دست ندهد و جایی از فیلم توی ذوق نزد و نامتناجس حس نشود. کارگردان برای بیشتر جلوه دادن مولفه‎های ژانر و تزریق ترس بیشتر به اثر از سکانس‎هایی استفاده می‎کند که من نام آن هارا سکانس‎های حبس نفس می‎گذارم که طی آن مخاطب در موقعیتی نگران کننده با شخصیت همراه شده و این دلهره و نگرانی با ریتم مناسب موسیقی و تصویر ادغام شده و به او الهام می‎شود که اتفاقی شوم در شرف وقوع است و درنهایت به یک شوک و غافلگیری برای بیننده ختم می‎گردد. استفاده از این تکنیک به ما کمک می‎کند تا پارانویا و ترس از محیط شخصیت اصلی زن را درک کرده و بعضی از آشفتگی‎های او را با گوشت و خون درک کنیم. همین استفاده از این روش به جای نشان دادن موجودات کریه و صحنه‎های مشمئز کننده از دیگر نکات مثبت این فیلم است.

پایان فیلم هم به نظر من کاملا راضی کننده و مناسب است. فیلم پایانی بیش از اندازه مثبت‎گرایانه و سطحی ندارد بلکه به اشاره نشان می دهد که این روان‎پریشی و جنون مانند ارثیه‎ای شوم که از مادربزرگ به مادر رسیده بود اکنون پس از مرگ مادر سهم دخترش است تا او هم به نوبه خود حمل کننده‎ی این مصیبت و نفرین شوم باشد برای اثبات این قضیه دوباره به صحنه‎ی  ابتدایی فیلم که مادر و دختر را به همراه هم در حال سفر به جزیره نشان می‎دهد توجه کنید. در کل به نظر من این فیلم جزء معدود فیلم‎های ارزشمند ژانر وحشت در چند دهه اخیر است.

 

 

 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: تحریریه آکادمی هنر