عقب مانده / نگاهی به فیلم خانه‎ امن Safe House

 

خانه امن 

خلاصه‎ی داستان: مت، مأمور مخفی سازمان سیا، مسئول اتاقک‎های بازجویی این سازمان است که به خانه‎ی امن معروف هستند.

مکان‎هایی که برای گرفتن اعتراف، اشخاص مختلف را به آن‎جا می‎آورند و با اِعمال شکنجه‎های مختلف، از زیر زبانشان حرف می‎کشند. در حالی‎که مت از این شغل خسته کننده‎ی خود، شاکی است، دستگیری توبین، یکی از خطرناک‎ترین تبهکاران بین المللی و آورده شدن او به این مکان، همه‎چیز را تغییر می‎دهد ... 

یادداشت: اجازه بدهید خیلی بی‎مقدمه و همین ابتدای کار بگویم که شدیداً انتظار داشتم محل کار مت، خودش تبدیل به یک شخصیت شود. همان‎طور که در خلاصه‎ی داستان هم توجه کرده‎اید، این اتاقک شکنجه می‎توانست محل تعبیرهای مختلفی از سوی بیننده قرار بگیرد و در نتیجه‎ی کلی داستان تأثیرگذار باشد. قبل از دیدن فیلم، با دانستن خلاصه‎ی داستانِ آن و البته با توجه به نام فیلم که انگار انتظارات من را با  زبان بی‎زبانی داد می‎زد، احساس کردم این خانه‎های امن، که طبیعتاً برخلاف اسمشان نباید چندان هم امن باشند، محل وقوع اتفاقات اصلی داستان هستند؛ اما هر چه جلوتر رفتم، هیچ ارتباطی بین این مکان و چارچوب داستانی نیافتم. شاید مواجهه اولیه من اشتباه باشد. شاید اصلاً قرار نبوده چنین چیزی باشد و من بیخود بزرگش کرده بودم. با این حساب و با توجه به این‎که از خیر نکته‎ای مثل "به شخصیت تبدیل شدن یک مکان" بگذریم، سؤال این‎جاست که آیا فیلم، چیز جدیدی به ما می‎دهد؟ جواب یک کلمه است: نه!

safe house 

فیلم هیچ پیشنهاد جدیدی برای بیننده ندارد. همان روند همیشگی این‎گونه تریلرهای جاسوسی، با یک سری موقعیت‎های آشنا و تکراری که البته این تکراری بودن ایرادی ندارد اگر استفاده‎ی خوبی از آن‎ها بشود که در این فیلم نمی‎شود. فیلم بیشتر از آن‎چه که فکر می‎کردم در ورطه‎ی ایده‎هایی افتاده که قبل از این، بارها و بارها دیده بودیم و هیچ تلاشی هم برای نو کردن آن‎ها صورت نگرفته و بالطبع این کهنه بودن به ساختار داستان هم رسوخ کرده و باعث شده همه چیز کهنه به نظر برسد. در چند فیلم شاهد این بوده‎ایم که آدم بده‎ی داستان، که فکر می کنیم بد است، آدم خوبه از آب در می‎آید و آدم خوبه‎ی داستان، آدم بده؟ شاید اگر بگویم هزاران فیلم، اغراق نکرده باشم. آدم بده‎ای که همه چیز زیر سر اوست و در روشی ماکیاولی، برای رسیدن به هدفش، از هیچ‎گونه خشونتی فروگذار نمی‎کند. اصلاً اجازه بدهید از همین آدم بده شروع کنیم. این‎جا، آدم بده در حد همان آدم بده باقی می‎ماند و فراتر نمی‎رود. چرا که ما نه او را می‎شناسیم و نه کار خاصی می‎کند تا به شخصیت منفورش پی ببریم. فیلم پیش‎زمینه‎ای، هر چند اندک، از این آدم نمی‎دهد تا وقتی مشخص شد همه چیز زیر سر اوست، لااقل اینقدر بی‎مقدمه و سطحی به نظر نرسد. مشخص شدن این نکته که او خیانتکار و آدم بده‎ی داستان است، نه تنها بیننده را متعجب نمی‎کند، بلکه یک جورهایی توی ذوق هم می‎زند! ماجرای آدم اصلی فیلم، یعنی مت هم همین‎گونه است. فقط می‎فهمیم او دوست دختری دارد که واقعیتِ کار و زندگی‎اش را که یک مأمور مخفی سازمان سیا است، از او مخفی کرده است. از کارش راضی نیست و دوست ندارد بین دیوارهای آن خانه‎ی امن زندانی باشد به همین علت می‎خواهد ترفیع بگیرد. مشکل این‎جاست که فیلم‎نامه هیچ انگیزه‎ی مشخص و قدرتمندی برای مت ایجاد نمی‎کند تا ما بتوانیم اصرار او برای به سرانجام رساندن مأموریتش را باور کنیم. یعنی اطلاعاتی که از شخصیت و زندگی او داده می‎شود ـ و در بالا ذکرش رفت ـ هیچ کمکی به این مسئله نمی‎کند.

در نتیجه شاهد این هستیم که مت، به رغم آن همه دستپاچگی و ترسی که در صحنه‎های ابتدایی، هنگام آوردن توبین به محل کارش برای گرفتن اقرار، از او می‎بینیم، ناگهان و بدون دلیل، تبدیل می‎شود به آدم سمجی که می‎خواهد هر طور شده این مأموریت را تماپوستر فیلم خانه امنم کند. البته در طول کار، یک دلیل برای این قضیه رو می‎شود و آن هم اشتیاق او برای گرفتن ترفیع و در نتیجه بیرون رفتن او از خانه‎ی امن است که این دلیل وقتی مطرح می‎شود که دیگر کار از کار گذشته و مت تصمیم قطعی گرفته تا جانِ توبین را نجات دهد. در ادامه، بحث رابطه‎ی بین او و توبین پیش می‎آید. رابطه‎ای که باید نکته‎ای در پس خود داشته باشد. چون اگر نداشته باشد که طبعاً دیگر درامی شکل نخواهد گرفت. بدیهی‎ترین نکته‎ای که می‎توان و باید به آن رسید، تأثیری است که این دو باید بروی هم بگذارند. تأثیری که باید نتیجه‎اش را در پایان ببینیم که نمی‎بینیم. البته اتفاقاتی می‎افتد اما از آن‎جایی که آدم‎های داستان عمق ندارند، این تغییر حس نمی‎شود. درباره‎ی شخصیت توبین هم وضع به همین منوال است؛ ما فقط می‎شنویم که توبین یک مأمور اخراج شده‎ی سازمان سیا است که حالا خودش آدم خطرناک و مهمی شده. در صحنه‎ای که قرار است شکنجه‎اش بدهند، او با یک نگاه، نوع بافتِ حوله‎ای را که قرار است برای شکنجه‎اش استفاده کنند تشخیص می‎دهد تا مثلاً این نکته را به ذهن بیننده القا کنند که او مردی است تیزهوش و با قدرت درک بالا؛ اما این اتفاق هرگز نمی‎افتد چرا که درست مثل ماجرای مت، این اطلاعات درباره ی توبین هم در طول داستان هیچ کاربردی پیدا نمی‎کند و پادر هوا رها می‎شود.

مجموع این ضعف‎ها، باعث می‎شود مک گافینِ داستان هم در حد یک شوخی بی‎مزه بماند. شوخی‎ای که باورش نمی‎کنیم. مک گافینی که تمام درگیری‎ها و دعواها بر سر آن است و در این داستان، فایلی است که اسامی آدم‎های فاسد دولتی را فاش کرده است. فیلمی که تا همین جایش هم کلی عقب مانده به نظر می‎رسد، برای این‎که کلکسیونش را کامل کند و از جمع فیلم‎هایی که به ساده‎انگارانه‎ترین شکل ممکن از کلیشه‎ها استفاده می‎کنند، بیرون نماند، در پایان هم به مسیری کاملاً قابل پیش‎بینی می‎رود. یعنی مسیری که دولتمردان باید به روی کارهایشان سرپوش بگذارند با این جمله که: "مردم دیگه حقیقت رو نمی‎خوان مت. خیلی کثیفه. آدما رو شب بیدار نگه می‎داره." انصافاً از این قِسم جملات چند بار در این‎گونه فیلم‎ها به گوشتان خورده؟ به هرحال داستانِ نه چندان پرمایه، همراه با شخصیت‎هایی ضعیف که انگیزه‎ها و اعمالشان چندان قابل باور نمی‎شود، از خانه امن فیلمی ساخته که انگار تمام توجهش به صحنه‎های تعقیب و گریز معطوف شده و تازه به نظرم در همین صحنه‎ها هم قدم‎های زیادی از فیلم‎هایی مانند  سری "بورن" عقب است و چیز جدیدی ارائه نمی‎دهد.

 

(SAFE HOUSE)نام فیلم: خانه امن

بازیگران: دنزل واشنگتن ـ رایان رینولدز ـ برندن گلیسون و ...

فیلم‎نامه: دیوید گاگنهِـــیم

کارگردان: دنیل اسپینوزا

115 دقیقه؛ محصول آمریکا، آفریقای جنوبی؛ سال 2012

 

 

 

 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: دامون قنبرزاده