نگاهی به فیلم «تحت تعقیب ترین مرد»/ محرمانه هامبورگ

 


تحت تعقیب‌ترین مرد، تریلر جاسوسی آنتونی کوربین را به سختی می‌توان اثری مملو از مشخصه‌های متعارف این ژانر یافت. تعقیب و گریز، پلیس‌های ورزیده و کارکشته، قتل و جنایت و ... مواردی هستند که کوربین، هوشمندانه به آنها پشت کرده و در فضایی آرام و فارغ از هیجان‌های زودگذر، درام خود را پیش برده است.

 

گونتر باخمن، رییس واحد ضد تروریستی شهر هامبورگ است. بندری در آلمان، که انتخاب زیرکانه‌اش به عنوان لوکیشن فیلم، فضای معماگون و بی روح آلمان در زمان جنگ جهانی را تداعی می‌کند. خیابان های خلوت و سرشار از سکوت ، خانه‌های کوچک با راهروهای تنگ و تاریک، پیاده روهای نم زده و ... نشانه هایی هستند از ناامنی و نومیدی که سایه‌ی سنگینی بر سر تمامی شخصیت های فیلم افکنده‌اند . حتی رنگ دیوارهای گاراژی که باخمن و هکارانش از آن به عنوان مقر فرماندهی و بازداشتگاه استفاده می‌کنند، خاکستری یا آبی است که با عکس و مشخصات مظنونان پرونده پوشیده شده و بر فضای سرد داستان دامن می‌زند. استفاده از مدیوم کلوز آپ های متعددی که با فلو فوکوس همراه است نیز فضای خفقان آلود و پر رمز وراز داستان را همراهی می‌کند.


کوربین، ایده‌ی امن تر شدن دنیا توسط آمریکایی ها را به سخره گرفته و بر خلاف فیلم های جریان اصلی هالیوودی‌، رهایی و رستگاری را در تسلیم مطلق در برابر سازمان های جاسوسی آمریکایی نمی‌بیند. او با خلق کاراکتر باخمن، جلوه ای تازه از مبارزه علیه تروریسم بین المللی را بر پرده‌ی سینما تصویر می‌کند و به قواعد مرسوم در این زمینه احساس پایبندی نمی‌کند.


گونتر باخمن، از آن دسته از نیروهای جاسوسی است که زندگی شخصی خود را فدای کارش کرده و می‌کوشد تا با سیاست و بدون تعجیل ، به هدفش نزدیک شود. او قادر است با تکنیک های خود ، پسر را در مقابل پدر قرار داده و بانک داری متمول را مجبور به همکاری کند. روشی که او در پیش گرفته سبب می شود که ساختار فیلم، به تم فرد در مقابل سیستم نزدیک شده و بیننده تا انتهای داستان، منتظر چالش های او با افراد بالادستی اش باشد .روسایی که فکر و ذکرشان عملیات های فوری و در نطفه خفه کردن هر تحرکی ست. اما درست در جایی که بیننده به کار و روش منحصر به فرد گونتر ایمان آورده و چشم انتظار به ثمر نشستن صبر او است، در یک چرخش داستانی، ورق بر می‌گردد و باز هم پوچی و رخوت بر سرنوشت گونتر حکمرانی می‌کند. همان‌طور که او در لبنان از ناحیه ی آمریکایی‌ها ضربه دیده بود، در هامبورگ هم اسیر فریبکاری های آنها شد. استیصال او، وقتی از ماشین پیاده شده و کارپوف و عبدالله را از دست رفته می‌بیند، با بازی درخشان فیلیپ سیمور هافمن همراه شده و آزردگی و بی فرجامی حیات باخمن را در ذهن مخاطب جا می‌اندازد.


کاراکتر عیسی کارپوف، نشانه ای از یک مسلمان مصمم و تندرو را ندارد. او از اسلام تنها نماز خواندنش را اجرایی می‌کند و رفتارها و تصمیماتش با بلاهت همراه است. عیسی، چگونه به آنابل اعتماد کرده و در خانه‌ی نیمه کاره‌ی برادر او زندگی می‌کند، درحالی که می داند آنابل نمی‌تواند از دست ماموران فراری بماند و او را لو ندهد؟ کسی که سالها زیر شکنجه دوام آورده مسلما باید انسان مقاوم و بااراده ای باشد، اما او دائما نظراتش را عوض می‌کند و فریب حیله های گونتر را می‌خورد و در مقابل آنابل از خود ضعف نشان می‌دهد. فرار عیسی و آنابل از دست گونتر و همکارانش نیز خیلی پیش پا افتاده و ساده لوحانه رخ می‌دهد. سیستم امنیتی مقتدری که می‌خواهد با تندروها و خرابکاران حرفه‌ای مقابله کند، چگونه با یک حرکت ساده‌ی پیاده شدن از قطار، فلج می‌شود و سوژه‌اش را گم می‌کند؟

 

درباره نویسنده :
خشایار سنجری
نام نویسنده: خشایار سنجری

سوابق تحصیلی: جراح دندانپزشک دانش آموخته ی دانشگاه تهران
عرصة فعالیت: همکاری به عنوان منتقد با سایت‌های تحلیلی سینمایی، سردبیر و
مدیر مسئول نشریة مهرگان در دانشگاه تهران، موسس و دبیر سابق کانون فرهنگی
هنری هامون در دانشگاه تهران، ساخت فیلم کوتاه، نگارش داستان‌های کوتاه و فیلمنامه فیلم‌های کوتاه
زمینة پژوهش: موج نو سینمای فرانسه، سینمای مینیمال، معماری در سینمای فرانسه