نقد فیلم ارتفاعات هکساو Hacksaw Ridge ساخته‌ی جدید مل گیبسون / در مسیر افتخار

 

Hacksaw Ridge

 

اسم مل گیبسون با حاشیه‌های بی‌پایان گره خورده، اما تقریبا تمام هالیوود معتقدند که گیبسون کارگردان بسیار ماهری است و فیلم‌هایی مانند شجاع‌دل، مصائب مسیح و آپوکالیپتو مصداق کامل این حرف هستند. گیبسون حالا بعد از نه سال با فیلمی جدید به جشنواره ونیز آمده. «ارتفاعات هکساو» داستان یکی از اولین مخالفان سربازی اجباری است که در نهایت حتی مدال افتخار را هم از دولت ایالات متحده دریافت می‌کند. بسیاری منتظر بودند که ببینند آیا مل گیبسون توانسته بار دیگر از زیر سایه حواشی بیرون آمده و فیلمی درخشان بسازد یا نه؟ امری که به نظر می‌رسد با توجه به برخورد منتقدان در جشنواره با فیلم جدید او مثبت ارزیابی شده است.


اما فیلم جدید گیبسون با نام «ارتفاعات هکساو» درباره‌ی سرباز دزموند داس است که در جنگ جهانی دوم و در صفوف متفقین در برابر جبهه‌ی متحدین جنگیده بوده. او سال‌ها بعد بدل به یک فعال حقوق بشری شده و با مبارزه مدنی با حکومت فدرالی امریکا توانسته قانون خدمت اجباری در این کشور را لغو کند. قانونی که تا همین امروز هم مورد استناد قضات آمریکایی محسوب می‌گردد. همان طوری که بدیهی است فیلم جدید گیبسون یک فیلم زندگینامه‌ای است که سعی می‌کند بخش‌هایی مهیج از زندگانی سیاسی دزموند داس را به روی پرده بیاورد. البته با توجه به پیشینه‌ی برآشوبنده و سیاسی گیبسون می‌توان حدس زد که چرا او علاقمند سینمایی کردن داستان زندگانی داس بوده است.

 
اندرو گارفیلد در فیلم در نقش دزموند داس ظاهر شده است. یک جوان فقیر اهل ویرجینا که هرگز دوست ندارد پیشه‌ی نظامی داشته باشد. او اکنون در میانه‌ی سال‌هایی از عمرش است که می‌بایستی خانواده‌اش را برای حضور در جبهه‌های جنگ ترک کند اما داس هیچ علاقه‌ای به این کار ندارد. او تصمیم دولت مرکزی برای فرستادن اجباری جوانان به جبهه‌های جنگ را عملی غیرقانونی و صد البته غیراخلاقی می‌داند. در هر صورت داس راهی جبهه‌های نبرد می‌گردد و با اینکه هرگز دوست نداشته اسلحه به دست بگیرد مجبور می‌شود مدتی را در خدمت مقدم جبهه خدمت کند. اما این تازه شروع درام ضد جنگ مل گیبسون است. داس تصمیم گرفته است که اگر بتواند از این مهلکه بگریزد زندگانی خود را وقف مبارزه با این قانون نابخردانه بکند. هدفی که البته به نظر می‌رسد برای یک جوان فقیر ویرجینیایی بسیار دشوار است. در این راه اولین اقدام داس مخالفتش با اعزام شدن به پرل هاربر است. داس دوست ندارد که انسانی را بکشد به همین خاطر از فرمان مافوقش سرپیچی می کند و در پادگان مربوطه می‌ماند. هر چند که به نظر می‌رسد عواقب ناخوشایندی گریبان داس را به خاطر این امتناع خواهد گرفت.

 


در یک نگاه کلی به نظر می‌رسد که فیلم جدید گیبسون توانسته است دلیل اصلی ساخته شدن خود را بروز دهد. فیلم مشخصا در ادامه‌ی دغدغه‌های پسندیده‌ی گیبسون در مقابله با مفهومی همچون استبداد است. فیلم‌های قبلی او را نگاه کنید. او همیشه دوست داشته که تا یک قهرمان دشاته باشد. قهرمانی که با چنگ و دندان برای رسیدن به اهدافش تلاش می کند. فرضا به شجاع دل نگاه کنید و شخصیت ویلیام والاس. یا به مسیح او نگاه کنید در فیلم مصائب مسیح. این‌ها به واقع قهرمانانی هستند که مایلند برای رسیدن به ارمان‌هایشان در زندگی دست به هر کاری بزنند. اهدافی والا که حصولشان نه تنها شرایط زندگانی برای خودشان را مناسب‌تر از قبل می‌کند بلکه دیگران را نیز از مواهبشان بهرمند می‌سازد. به واقع قهرمانان سینمای گیبسون مبارزانی هستند که برای ساختن یک جهان بهتر می‌جنگند. دزموند داس قهرمان فیلم اخیر گیبسون نیز در ادامه‌ی چنین مسیری ردیابی می‌شود. قهرمانی که مسیر سخت و جانکاه نیل به هدفی این چنین رفیع را می پیماید و در آخرین مرحله کار را به جایی می رساند که خود حگومت مرکزی آمریکا او را به عنوان یک قهرمان جنگی بستاید و به او مدال افتخار بدهد. 

 

 

 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: بهروز صادقی