نقد فیلم دسته بد The Bad Batch (آنا لیلی امیرپور): کانیبال آخرالزمانی کارگردان ایرانی الاصل با بازی جیم کری و کیانو ریوز

دسته بد the bad batch


یکی از کارگردانان زن حاضر در ونیز، آنا لیلی امیرپور است که نشانی از خودش در کارگردانی با آغاز راهش در «دختری که شب تنها به خانه می‌رود» و گام هوشمندانة "اولین ومپایر وسترن ایرانی" برداشته است. در حال حاضر او در حال کامل کردن همان مسیر است و دسته بد همان ژانر را ادامه می‌دهد ولو در مقیاس بسیار گزاف و با یک مجموعه عوامل مهم‌تر.

 

در ابتدای راه با سوکی واترهاوس در نقش آرلن مواجه می‌شویم، یک دختر به ظاهر سر حال و منحصر به فرد که در صحنه آغازین از آمریکا به صحرای مکزیک روانه می‌شود. او یک وصله ناجور برای دسته بد به حساب می‌آید، شهروندی درجه دو کسی که مثل دیگران تحت تعقیب نبوده و به طور خلاصه سرگردان زمین‌های بی آب و علف است. او در همین سرگردانی دزدیده و به اردوگاهی به نام "بریج" (پل) که انبوهی از اعمال خشونت بار در حال رخ دادن است، برده می‌شود. به سرعت برای او دو تا از اندام‌هایش را برای سرو غذا مهیا می‌کنند، این گروه فراری شبیه دسته‌ای هستند که همه چیز را در یک وضعیت یکسان تقسیم می‌کنند. (نمایش قرارگیری پرچم آمریکا در بریج یک وجه دلالت از سرزمین نمادین است: تمثیل کشوری است مثل آمریکا که در آن، خوراک اغنیا و زورمندان، اندام بی دفاع فقرا و رنج دیدگان است.)

 

این یک سکانس آغازین درخشان از این وضعیت نامطبوع غیرقابل مشاهده که معنای شومی را دارد؛ است. آرلن در کنار یک ماهیگیر دوره گرد خنزرپنزی (با بازی جیم کری که تقریبا غیر قابل شناسایی است) فرار می‌کند و او در پایان به اردوگاه دوم می‌رسد که به آن کامفورت (آسایش) گفته می‌شود، این مکان هم یک دلالت استعاری یکسان دارد. کامفورت محل رانده شده‌های واقعی است، مهاجرینی که از نظر روانی مریض و ناتوان هستند؛ اما در مشاهده اولیه به نظر خشونت ذاتی و تلاش برای زیست پذیری دارند. (یک برابری ظاهری برای بازدهی و مجاورت انرژیک در زاغه دارند) کامفورت توسط یک رهبر احمق با تفکر شیطانی اداره می‌شود –کسی که ساکنان را به پیروی از رویا تشویق می‌کند- این نقش توسط کیانو ریوز ایفا می‌شود، در حالت خشک و بی‌روح فوق العاده و شبیه برادرش ران بورگاندی که مدت‌هاست غیبش زده است.

 

باید گفت امیرپور با داشتن چنین صحنه‌پردازی‌هایی از وضعیت‌های بدیمن –حتی تا حدودی طاقت‌فرسا- و وضعیت اجتماعی جنگ افروز فیلم، متأسفانه تاحدی پراکنده عمل کرده است. در عوض قصه در مورد یک سری نیروهای ایدئولوژیک –تا حدودی شبیه شکارچیان- هستند که متعهد به یافتن کودک گمشده می‌شوند. آرلن یک بچه خرگوش دوست داشتنی را از یک ساکن بریج می‌دزدد. او در گشتن بین زباله‌ها با جیسون موموا غول پیکر با لهجه عجیبش آشنا می‌شود و با یکدیگر برای یافتن کودک همراه می‌شوند. آرلن فراموش می‌کند وقایع معمول کامفورت را و زندگی کردن در یک گروه با موموآ و کمک برای یافتن شکار را یاد می‌گیرد.

 

این مایه شرمسازی است، زیرا دسته بد احتمالا استادانه و به نظر بزرگ ساخته شده: امیرپور احتمالا در ترسیم فضای دشت سوزان و بی آب و علف فیلم‌اش تحت تاثیر فیلم مستند «ساحل بمبئی» Bombay Beach از آلما هارئل بوده و برای نمایش اندام مثله شده بازیگر اصلی فیلم، از نقاشی کامپیوتری استفاده شده است، شبیه به اندام علیل «ماریون کوتی یار» در فیلم «زنگ و استخوان» یا نسخه بهتر آن مورد باورنکردنی در مورد جنگجوی داخل صحراست که ما را یاد رُز مک‌گان در نقش چری دارلینگ در گرایندهاوس اثر اکسپلویتیشن رابرت رودریگز و کوئنتین تارانتینو می‌اندازد. اما فیلم کامل نیست و با این وضعیت غیرعادی و افتتاحیه خشونت بار نتوانسته توقع را از دل تمام ایده‌های خوبش برطرف کند.

 

درباره نویسنده :
هدیه میرزاده
نام نویسنده: هدیه میرزاده

سمت در آکادمی هنر: مدیر گالری رج

عرصه های فعالیت: ترجمة متون هنری، نویسنده آکادمی هنر از 1392، مُد و پوشاک، تئاتر