نقد فیلم برادران سیسترز ساخته ژاک اودیار؛ کابوی‌های بالغ بی‌شباهت با کابوی‌های لئونه یا پکین پا

برادران سیسترز

 

ژاک اودیار برنده نخل طلا با «برادران سیسترز» همراه با جان سی رایلی و خواکین فینیکس در مقام دو برادر شکارچی در یک وسترن پست مدرن اسرارآمیز درخشان این بار به جشنواره ونیز آمده است.


"اوه بدبیاری آوردیم" الی (با بازی جان سی رایلی) کسی است که چنین جمله‌ای را به برادرش چارلی (با بازی خواکین فینیکس) می‌گوید وقتی در انبار غله‌ای با شش هفت جنازه در کنار اسب‌های مرده قدم می‌زنند. آن‌ها فقط قصد کشتن یک نفر را داشتند. برادران سیسترز اسلحه‌هایی برای اجاره دیگران هستند. الی شخص بهتر است که برای انجام کارهایی که از سوی ارباب (با بازی روتر هائر) قبول کرده‌اند ناراحت است و از آن اشخاص احساسی است که به شالی که معلم مدرسه‌اش به او هدیه داده احترام می‌گذارد. چارلی شاید طرف بد ماجرا و جاه طلب است که لذت بی‌رحمانه‌ای در رفتارش دیده می‌شود و از کشتن باکی نیز ندارد.



آن‌ها در آخرین مأموریتشان برای به قتل رساندن داروسازی با نام وارم (با بازی ریز احمد) که به سرقت متهم شده باید از شهر اوریگان به سان فرانسیسکو سفر کنند. در این راه برای گرفتن رد داروساز با مکتشفی به نام موریس (با بازی جک جیلنهال) همکاری می‌کنند. این داستان –که توسط اودیار و همکارش توماس بیدیسن از رمان پاتریک دووایت اقتباس شده است- در ابتدا در جهت ایجاد رابطه بین موریس و وارم پیش می‌رود و برادرانی که آن‌ها را دنبال می‌کنند. سفر سیسترزها تمام مولفه‌های یک سفر پیمایشی وسترن حماسی را در خود جای داده آن‌ هم با نمای پانارومای زیبا از چارلی کنار آب به عنوان پیش‌درآمد.



همچنین، قرار نیست در نبردهای مبتنی بر اسلحه خبری از سبک اپرایی لئونه همراه با خیره‌ای تیرانداز و نغمه فیلم‌هایش نیست؛ اما در عوض غبار شلیک، در هم و برهمی نبردها و جرقه و برق شلیک زیاد است. شروع آن هم با طوفانی از برآشفتن همراه است. در یک ارجاع عجیب به «از گور برخاسته» خرسی به سمت آن‌ها حمله می‌کند. پایان فیلم هم چیز متفاوتی از خصوصیات ژنریک وسترن نیست و قرار نیست تغییری در سیسترزها در این سفر رخ دهد تنها پیشرفت‌شان وضعیت آن‌ها در جهان بودن است. این از آن دست فیلم‌های حمله به ریل راه آهن همچون روزی روزگاری در غرب یا تصور خودرو مانند دسته وحشی سام پکین پا نیست، اما در این فیلم ما با کابوی‌های بالغی طرف هستیم.

 

در هسته اصلی فیلم دو اجرای کامل و فوق العاده دیده می‌شود. اگر چه رایلی و فینیکس به عنوان دو برادر باورپذیر نیستند اما آن‌ها کاملا مثل دو برادر رفتار می‌کنند. سر و کله زدن‌ها و طنازی‌های بی‌پایان هر دو از بهترین لحظات فیلم به شمار می‌رود. رایلی در نقش برادر بزرگتر است که فکر می‌کند باید از افراطی‌گری چارلی مراقبت کند اما چارلی هم در لحظاتی نوعی معصومیت پلیدی در خود دارد. او در هنگامی که قربانی‌اش دعا می‌کنند برایش قابل درک نیست و هم بامزه و هم ترسناک است و روحش جریحه دار می‌شود؛ "در مورد چی حرف می‌زنید" او این را پیش از کشتن قربانیانش می‌گوید زیر از نظرش آن‌ها رستگار شده‌اند.


جینلهال و احمد مکمل‌های کاملی هستند؛ اما شخصیت‌هایشان بسیار تیپیک و قابل تشخیص است. تحت فشار قرار دادن آن‌ها توسط سیسترزها و مهارت نامه‌نگاری موریس از این دست نمونه هستند. با توجه به جمله چارلی که از شتابزدگی متنفر هست مکان غرب وحشی دووایت و اودیار کمی کسل کننده است که یکباره با جملات پشت سر هم شکسپیری منفجر می‌شود و نبوغ سرخوشانه، لحظات بسیار بامزه و صحنه‌های پر از شگفتی فیلم را به اثر قابل قبولی تبدیل کرده است.

 

 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: بهروز صادقی