چگونه یک پیکره کوچک آفریقایی مسیر هنر را عوض کرد؟
- توضیحات
- نوشته شده توسط فیسون گونر
- دسته: یادداشت نقاشی
- منتشر شده در 1396-07-27 16:41
هنرهای بومی آفریقا و جزایر اقیانوس آرام با سوق دادن گروهی از هنرمندان غربی به سوی شکستن مرزها جهان مدرن را متحول کردند.
یک پیکره کوچک نشسته متعلق به مردمان ویلی که بخشی از جمهوری دمکراتیک کنگو امروزی است در زندگی دو تن از هنرمندان بزرگ قرن بیستم نقش تعیین کننده ای ایفا کرد. این پیکره که از چوب تراشیده شده با صورت و نشینمنگاهی بزرگ، رانهای کوتاه و دست و پای کوچک در سال ۱۹۰۶ توسط هنری ماتیس از مغازه ای در پاریس خریداری شد. این هنرمند فرانسوی که به جمع کردن اشیا جالب و عجیب اما ارزان قیمت علاقه داشت برای این پیکره چوبی بهای اندکی پرداخت.
ولی وقتی آنرا به پابلو پیکاسو نشان داد تاثیرش بر هنرمند جوان اسپانیایی بسیار عمیق بود. برای خود ماتیس نیز این شئی بسیار جالب بود ولی تاثیر کمتری روی او داشت.
پیکاسو شروع کرد به بازدید از بخش آفریقایی آثار هنری اقوام که در موزه تروکادرو برپا بود. این نقاش ۲۴ ساله چنان سریع در این مسیر پیش رفت که گویا تمام آنچه را که لازم است از هنر اروپایی بیاموزد آموخته است. این اشیاء که کاملا متفاوت بودند و چشمان اروپایی ها به دیدن آنها آشنا نبود پیکاسو را که می خواست کار کاملا متفاوتی بکند به خود جلب کردند.
وقتی پیکاسو پس از صدها نقاشی آزمایشی بالاخره اولین نمونه کارخود به سبک کوبیسم را نشان داد (تابلوی دوشیزگان آوینیون) حتی نوآورترین دوستانش را شوکه کرد. آنها فکر می کردند که او زیاده روی کرده است. آنچه که پیکاسو در تابستان ۱۹۰۷ به دوستانش نشان داد (این تابلو اولین بار در سال ۱۹۱۶ به نمایش عمومی گذاشته شد) عجیب به نظر می آمد. پنج زن که سه نفر از آنها با چشمانی آتشین به بیننده زل زده اند در حالت هایی بسیار سکسی به تصویر کشیده شده اند. اجزای چهره سه زن در سمت راست از سنگ تراشی های ساکنان کهن ایبریا الهام گرفته و ظاهر دو زنی که در سمت چپ هستند به نوعی آفریقایی شده و گو اینکه نقاب برچهره دارند.
اما صرفا مجسمه کوچک کنگویی نبود که این چرخش و نقطه عطف مهم را در زندگی هنری پیکاسو به وجود آورد دلیل دیگرش دوستی همراه با نوعی رقابت بین او و هنری ماتیس نقاش پیرتر فرانسوی بود که در آن زمانه هنرمندی به شدت تجربه گرا و رادیکال بود.
ماتیس در سال ۱۹۰۶ یعنی همان سالی که این پیکره کوچک آفریقایی را خریده بود (دقیقا همان سالی که او و پیکاسو اولین بار ملاقات کردند) شروع کرد به تجربه کردن با نقاشی هایی که موضوع آنها زنان برهنه آفریقایی هستند و تابلوی دوشیزگان آوینیون در حقیقت پاسخی به کارهای ماتیس در آن سالهاست. پیکاسو قصد داشت تابلویی رادیکال تر و جسورانه تر بکشد که تاثیر فراوانی به جا بگذارد و شکی نیست که حتی پس از گذشت ۱۱۰ سال هنوز هم تاثیرخود را حفظ کرده است.
اما هنری ماتیس اولین هنرمند اروپایی نبود که هنر غیرغربی را ستود و از آن الهام گرفت. سبکی که بعدها بدوی گرایی نام گرفت از اواخر قرن نوزدهم توسط گروهی از هنرمندان فرانسوی تجربه می شد هر چند بخشی از ریشه های آن به دورانی قدیمی تر و نقاشی های روستایی دوران طلایی نئوکلاسیک بازمی گردد. در این سبک نه فقط از هنر غیرغربی، هر چند نقش آن اساسی بود، بلکه از عناصر دیگری مثل هنر کودکان، هنرهای بومی و به قول معروف آثار غیرخودی ها الهام گرفته می شد و این در تکامل مدرنیسم، چه نقاشی و چه موسیقی نقش مهمی ایفا کرده است.
آنچه از این هنرهای به اصطلاح غیرخودی به عاریه گرفته می شد نوعی تازگی و معصومیتی داشت که زیر بار سنگین آموزش آکادمیک هنرهای ظریف و یا ارزش های غربی له نشده اند. در آن زمان در برخی از محافل پیشرو روشنفکری، هنر و ارزشهای غربی فاسد و یا بی آینده تلقی می شد. در آن شرایط آنچه که ارزش داشت تفاوت با هنر رایج و اصالت بود که در عین حال بروز دادن هنر درونی هنرمند را شامل می شد. به زبانی دیگر، هنری که تحت تاثیر ارزشهای مصنوعی جامعه بورژوایی آن زمان نباشد.
هر چند هنر بومی آفریقایی و سایر هنرهای غیرغربی از پیچیدگی و ظرافت بری نبودند ولی هنرمندان غربی بیش از همه تحت تاثیر سادگی و اشکال غیرطبیعی این نوع هنرها قرار می گرفتند. اما به این اصلا توجهی نمی شد که جایگاه و معنی واقعی این هنرهای دستی چیست و فرهنگی که در ورای آن قرار دارد چگونه است. در آن زمان نقد استعمار جهان توسط قدرتهای غربی هنوز شروع نشده بود.
موزه تروکادرو پاریس که تا آن حد روی پیکاسو تاثیر گذاشت در سال ۱۸۷۸ افتتاح شده بود و در آن هنرهای دستی که فرانسوی ها از مستعمرات خود ربوده بودند به نمایش گذاشته می شد. اما امروزه برگزار کنندگان نمایشگاههای چنین آثاری حداقل سعی می کنند جایگاه واقعی آنها را بشناسانند.
یکی از هنرمندان نیمه دوم قرن نوزدهم که راه بازگشت به اساس را از طریق بومی گرایی پیمود پل گوگن است. او از هنر مستعمرات فرانسه واقع در جزایر جنوبی اقیانوس آرام الهام فراوانی گرفت و بعدها در تاهیتی و مارتینیک واقع در ناحیه کارائیب زندگی کرد و در سال ۱۹۰۳ در سن ۵۴ سالگی در هائیتی درگذشت. او که در عین حال روی آثار آنری ماتیس تاثیر فراوانی داشت بشدت از تمدن غرب و پوچی معنوی و عدم اصالت آن منزجر بود.
اهمیت هنر غیراروپایی و تاثیرش روی سبک های هنری آوانگارد و مدرنیسم قرن بیستم جای تردید ندارد و نقش آن فراتر از تاثیر گذاری بر این سه نقاش صاحب سبک و تاثیر گذار است. حتی با وجودیکه در پایان قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم تاحدی از تاثیر واضح و مستقیم آن کاسته شده ولی هنوز هم می توان آنرا در آثار هنرمندانی مثل آنا مندیتا و ژان میشل باسکیت مشاهده کرد.