اختصاصی

  • برندگان ونیز ۲۰۲۲ مشخص شدند، سهم پررنگ سینمای ایران در بخش های مختلف

    هفتاد و نهمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم ونیز شنبه شب با اعلام برندگان و مراسم اختتامیه به کار خود پایان داد. این جشنواره در ونیز ایتالیا از ۳۱ اوت تا ۱۰ سپتامبر ۲۰۲۲ برگزار شد. مستند همه زیبایی و خونریزی (All the beauty and the bloodshed) به کارگردانی لورا پویترس برنده شیر طلایی برای بهترین فیلم در هفتاد و نهمین دو...

جشنواره کن: از دیروز تا به امروز

 

موسولینی در دهه‎ی سوم قرن بیستم و قبل از شروع جنگ جهانی دوم با نیت تبدیل کردن ایتالیا به مرکز فیلم اروپا جشنواره‎ی ونیز را بنا می‎کند. یعنی جشنواره‎ی ونیز به نیت ایجاد یک هژمونی فرهنگی توسط رهبر فاشیست ایتالیا تاسیس می‎شود.

بعد از جنگ جهانی دوم فرانسوی‎ها به نیت شکستن همین هژمونی جشنواره‎ی کن را راه می‎اندازند (البته اولین دوره‎ی جشنواره‎ی کن در سال 1939 برگزار می‎شود که جایزه‎ی اصلی آن را سسیل ب دومیل آمریکایی می‎برد. اما پس ازشروع جنگ این جشنواره هم تعطیل می‎شود تا سال 1946 که دوباره آغاز به کار می‎کند.) و بعد بلوک شرق نیز با نیت انتقال این هژمونی به دارودسته‎ی کمونیسم، جشنواره‎ی برلین را بنا می‎کند.

 

مرد سوم ساخته کارول ریدبا این اوصاف می‎توان دریافت اساس ایجاد تمامی جشنواره‎های معتبر سینمایی بر روی ایدئولوژی‎هایی بوده که لااقل از جنبه‎ی سیاسی بعدها خود دچار فروپاشی شده‎اند. با اینکه بعدها همین جشنواره‎ها با تغییر زمانه دست به نوعی استحاله می‎زنند و تفکرات بانیانشان را در دوران جدید به سخره می‎گیرند. اما فارغ از این بحث خود زمینه‎ساز ایجاد سینمایی می‎شوند که با نوعی دهن‎کجی به سینمای سرگرمی‎ساز شکل می‎گیرد. یعنی همان‎طوری که هر سینمایی برای خودش اصول، قواعد و معیارهای خاص را داشت، فیلم‎های وابسته به این جریان نیز بر اساس ایدئولوژی‎های یک جشنواره ساخته می‎شدند تا به جشنواره راه یابند. در اصل این جشنواره‎ها به خصوص پس از جنگ جهانی دوم و تولد نئورئالیسم شروع می‎کنند به نوعی طراحی معیار و ارزش‎های مدنظرشان برای فیلمسازان کشورهای مختلف. برای مثال ونیز که در برابر قدرت روز افزون نئورئالیسم چاره‎ای جز تسلیم ندارد تبدیل می‎شود به محلی برای نمایش فیلم‎های این مکتب سینمای ایتالیا البته به رهبری چزاره زاواتینی. یا برلین محلی می‎شود برای فیلم‎های مدنظر سیستم کمونیستی آلمان شرقی. اما بعد از زوال نئورئالیسم در ایتالیا در دهه‎ی 50 و ظهور موج نو در فرانسه در اوایل دهه‎ی 60، جشنواره‎های سینمایی این بار شروع می‎کنند به کشف جریان‎های سینمای ملی و البته نامیدن آن‎ها با لفظ موج نو. با اینکه در اصل شاید ربطی هم به آن موج نوی فرانسه نداشته باشد.

 

 

در این میان جشنواره‎ی کن علاوه بر زمینه‎سازی برای سربرآوردن موج‎های جدید سینمایی در کشورهای مختلف، هر از چندگاهی گریز می‎زند به سلایق خاصه‎ی فرهنگ فرانسوی. برای مثال در سال 1949 جایزه‎ی بزرگ را (نخل طلای کن برای اولین بار در سال 1956 به برندگان اهدا شد) فیلم مرد سوم The Third Man  اثر کارول رید می‎برد که در زمان خودش  نه تحت تاثیر نئورئالیسم بود و نه در بند سینمای رایج هالیوود. البته همین فیلم هم خاصا در لابلای فیلم‎های نوآر آن سال‎ها جای می‎گرفت، اما آن‎چه به نظر می‎رسید و دست اندرکاران کن بدان فکر می‎کردند نوعی نخبه‎گرایی غریب بود که شاید تا آن زمان و در بین جشنواره‎های رقیب رعایت نمی‎شد.


 

این روند در سال‎های بعدی و با انتخاب شدن فیلم‎هایی چون دروازهی جهنم The Hell Gate  از تنسوکه کینوگاسا و جرثقیلها پرواز می کنند Cranes Are Flying   از میخائیل کالاتازوف ادامه می‎یابد. گویی که همین نخبه‎گرایی به ظاهر غریب بهانه‎ای می‎شود که سایر جشنواره‎های معتبر اروپایی نیز هر از گاهی به سمت چنین نگاهی به سینمای روز بروند. شاید بتوان گفت اصلا جشنواره‎ی کن دست به نوعی الگوسازی می‎زند و بقیه را به دنبال خودش می‎کشاند. برای مثال انتخاب فیلم‎های مستقل برای بخش مسابقه که فارغ از دستاوردهای هنری در مقابل کمپانی‎های تولید فیلم کشورشان قرار می‎گیرند، یکی از همین الگوسازی‎هاست. البته در طول سال‎های برگزاری نه تنها این شیوه کنار گذاشته نمی‎شود بلکه تشدید هم می‎شود. به همین سبب موج نوی سینمای فرانسه که شاید مستقل‎ترین جنبش ایجاد شده در تاریخ سینما باشد، مکانی بهتر از جشنواره‎ی کن برای معرفی شدن به مخاطبان نمی‎یابد. یعنی سالی که فرانسوا تروفو با چهارصد ضربه The 400 Blows جایزه‎ی بهترین کارگردانی کن را می‎برد و در اصل موج نو به خاطر این موفقیت به سایر جشنواره‎های اروپایی نیز راه می‎یابد.

 

نداشتن نگاه سیاسی و بی‎تفاوتی به مسائل اجتماعی مردم فرانسه در آن سال‎ها از موارد انتقادی این جشنواره به شمار می‎رفت. همان استقلالی که در ماه می 1968 خون دانشجویان معترض و رادیکال فرانسه را به جوش می‎آورد. ماهی که پذیرای بزرگترین اعتصاب سراسری از زمان انقلاب روسیه به بعد می‎گردد. اعتصاب ده میلیون کارگر و دانش آموزی که از روز سوم می به آن سه هزار دانشجویی می‎پیوندند،که چند روز قبل‎تر در حمایت از بازگشت هانری لانگلوا  به ریاست سینما تک فرانسه در مقابل قصر شایو تجمع کرده بودند. مساله‎ی لانگلوا اگرچه مستقیما ربطی به جنبش  می 1968 ندارد اما از دید بسیاری از فرانسویان تمرین آشوب و شبه انقلابی می‎شود که بعدها رخ می‎دهد. این جنبش با این‎که نهایتا سرکوب می‎شود اما در حین وقوع آن نیز در جشنواره‎ی کن، که فارغ از هیاهوی داخل کشورش سرخوشانه در حال برگزاری بوده  هم تخته می‎گردد. اتفاقی که گدار آن را پیروزی سینما می‎خواند و کن را تحقیر می‎کند.

 

می‎توان ادعا کرد که برگزار نشدن جشنواره در سال 1968 باعث می‎شود که برگزارکنندگان کن برآن باشند تا به برخی از اشاره‎های سیاسی انتقادی روز در فیلم‎ها روی خوش نشان دهند. برای همین هم هست که در سال 1969 نخل طلا را فیلم اگر...If ساخته‎ی لیندسی اندرسون می‎برد. فیلمی که در آن آشکارا سیستم آموزشی بریتانیا به زیر سوال رفته است. این روند البته به گونه‎ای پنهان در سال‎های قبل نیز رعایت شده است. همچنین انتخاب رئیس هیات داوران که شاید بتوان ادعا کرد در طی سال‎های اخیر گاها فرد رادیکالی هم برگزیده شده است. مثلا انتخاب شدن شاون پن در سال 2008 که نخل طلا را به فیلم کلاس The Class ساخته‎ی لورن کانته از کشور میزبان اهدا می‎کند. فیلمی که آشکارا رگه‎هایی سیاسی در بطن خود دارد و از نژادپرستی موجود در جوامع مدرن اروپایی انتقاد می‎کند. البته جشنواره‎ی کن همواره جانب احتیاط را رعایت کرده  و به نوعی در تعادل بین بیان هنری نخبه گرا و اشاراتی سیاسی انتقادی باقی مانده است. در اصل حفظ این تعادل در طی چهل سال پس از شبه انقلاب ماه می 1968 کار بس ارزشمندی به نظر می‎رسد. آن‎چه که لااقل دیگر جشنواره‎های معتبر در اجرای بی نقص آن سال‎هاست که درمانده‎اند.

 

فیلم کلاس ساخته‎ی لورن کانته

 

64امین دوره‎ی جشنواره به ریاست رابرت دنیرو پیگیری می‎شود. با نگاهی به لیست فیلم‎های حاضر در بخش مسابقه می‎توان پیش‎بینی کرد با جشنواره‎ای متفاوت‎تر از سال‎های گذشته روبرو هستیم. حضور توأمان بزرگانی چون آلمادووار، برادران داردین، کاوالیه، کوریسماکی، مالیک، مورتی، فون تریر و سورنتینو در بخش مسابقه و رقابت آن‎ها با فیلمسازان کم تجربه‎تری چون بیگله سیلان، سدار، کاواسی، میهایلوویچ و مایک می‎تواند بسیار جذاب باشد. باید منتظر ماند و دید که سلیقه داوران به کدام سو می‎باشد! در این بین نقش دنیرو که از انتخاب کننده‎های اصلی فیلم‎ها به این فستیوال است هم نباید چشم‎پوشی کرد ..

 

 

 

 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: بهروز صادقی

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مطالب مرتبط

تحلیل سینما

تحلیل تجسمی

پیشنهاد کتاب

باستان شناسی سینما